خلاصة:
در این مقاله، نقش های مختلف سکوت بلیغ در چارچوب نظری میشل افرات (2008) را به مثابه بخشی از ارتباط کلامی و به معنای غیاب هرگونه عنصر زبانی مورد بررسی قرارمی دهیم که با توجه به تقسیم بندی رومن یاکوبسن (1956) از اجزاء کلام و نقش هایی که برای هر کدام از انواع کلام قائل است، صورت می گیرد. برای ملموس شدن مبحث سکوت ارتباطی و چگونگی کارکرد آن، که مبحثی نو در زبانشناسی ادبی به شمار می آید، به مطالعه متون مختلف ادبیات داستانی و همچنین تاثیر کاربرد هر نقش سکوت در روایت داستان می پردازیم که به عنوان شگردی به منظور چگونه گفتن مطلبی به واسطه نگفتن آن برای ایجاد ارتباط موفق مطرح می شود. پرسش این پژوهش، چگونگی عملکرد نقش های ششگانه سکوت در برابر گفتار است و هدف آن دست یافتن به شگردهای روایی است که به واسطه نگفتن ایجاد می شود. نتیجه حاصله نشان می دهد که سکوت نقش مهمی در فعال سازی نقش خواننده در خوانش متن برعهده دارد
The purpose of the present article is to examine the different functions of silence as a part of linguistic communication as well as the absence of any kind of linguistic element. Based on the Organon-Model by Karl Buhler، Roman Jacobson (1956) distinguishes six communication functions، each associated with a dimension of the communication process. Michael Ephratt (2008) has revised the same model، considering (Eloquent) silence as a linguistic sign which conveys information in the referential، emotive، conative، phatic، metalinguistic functions. To shed light on the issue، we study several literary texts to show how communicational silence، which is a new issue in literary linguistics، and its functions are applied to transferring a message or narrating a story. It can be considered as a narrative technique in order to say something through blank، absent or deferred elements. The question of the article is how six communication functions of silence could apply to expressing something. The result of the study showed that silence has a significant role in activating reader's role in reading a text.
ملخص الجهاز:
نقشهای سکوت ارتباطی در خوانش متون ادبیات داستانی لیلا صادقی چکیده در این مقاله ، نقش های مختلف سکوت بلیغ در چـارچوب نظـری میشـل افـرات (٢٠٠٨) را به مثابه بخشی از ارتباط کلامی و بـه معنـای غیـاب هرگونـه عنصـر زبانی مورد بررسی قرارمیدهیم که با توجـه بـه تقسـیم بنـدی رومـن یاکوبسـن (١٩٥٦) از اجزاء کلام و نقش هایی که برای هر کدام از انـواع کـلام قائـل اسـت ، صورت میگیرد.
بـدین صورت ، خلائی میان تغییر دو راوی وجود دارد که کارکرد روایی دارد و بخشی از روایـت را بدین صورت کامل میکند که فخری نیز شخصیتی درون شازده اسـت و شـازده همـه شخصیت های دیگر را در ذهن خود دارد، به همین علت برای آنها در بعضی از بخش های داستان ضمیر اول شخصی را که به خودش ارجاع دارد، بکار میبرد: (٢) «اول کار، در را نمیبستم .
در نقش عاطفی، جایی کـه گوینـده (نـه جهـان خارج یا دیگری) در مرکز است ، او در خلال کلام یا سـکوت خـود، احساسـات و تجـارب درونی خود را بیان میکند و در این داستان ، هر بار یک راوی در مرکز قرار میگیرد کـه باعث میشود مخاطب با همۀ شخصیت های داستان ارتباط نزدیک تری برقرار کند.
سـکوت بـه عنـوان معنـای غیرطبیعـی یـا انتقـال غیرمستقیم مفاهیم ، وقتی مطرح میشود که برای ساخت مـتن دلالتمنـد تلقـی شـود و تفاوت کارکرد سکوت به عنوان بخشی از زبان با کاربرد غیرمستقیم کـلام در ایـن اسـت که سکوت ، به مثابۀ بخشی از زبان ، امروزه بخشی از روایت داستانی را بازگو میکند و بـه اصطلاحی تخصصی در زمینه تحلیل گفتمان تبدیل شـده اسـت ، امـا بیـان غیرمسـتقیم میتواند بسیاری از صنایع ادبی مانند استعاره و مجاز را نیز دربر گیـرد کـه بـه شـیوه ای غیرمستقیم برای زیباسازی و ایجاد لذت هنری بکار میروند.