ملخص الجهاز:
"تقریبا از همان هفده سال قبل یعنی سال 1349 بود که آیة اللهمشکینی از کلاسهای من مطلع شدند و شبی قرار شد که برنامۀ مرا ازنزدیک مشاهده کنند بعد از نماز مغرب و عشا در قم به مجلس ما آمدندو حدود بیست جوان را در اتاقی دیدند که برای آنان بحث داشتمهمینکه از منزل بیرون آمدند جملاتی را در تشویق بند فرمودند کهبسیار در تصمیم من مؤثر بود همان ایام که آیة الله العظمی گلپایگانی کههم در اوائل طلبگی در مدرسه ایشان در خیابان امام قم و هم در بحثحج ایشان دو سالی شرکت میکردم از کلاس نوجوانان مطلع شدند وچون میل داشتند از نزدیک کار مرا ببینند با تختهسیاهی به منزل ایشانرفتم و بمن فرمود روش کلاسداری شما چگونه است و از منمیخواستند چند دقیقه نمونههای بحثم را بگویم همینکه شروع کردمایشان بسیار خوشحال شده و فرمود ادامه بدهید و حدود یکساعت وربع من برای ایشان کلاسداری کردم ایشان به پدر و مادرم دعا کرد ویکدوره کتاب من لا یحضره الفقیه را به من جایزه داد و فرمود در ترویجاین روش هر مبلغ از وجوهات صلاح دانستید در مصرف آن مجازید(گرچه چون معتقدم که مسائل مالی و گرفت و پرداخت بیت المال ووجوهات خود نیاز به یک عده آگاهیهای فقهی و حوصله و روابطدارد که معلم بهطور طبیعی از آن محروم است حتی المقدور سعیکردهام که کاری به این مسائل نداشته باشم و وقت خود را صرفگرفتن و دادن وجوهات نکنم) بهرحال آیة الله مشکینی یک روز در درس از من نام بردند وکار مرا تائید کردند و طلاب جوان را به سراغ من فرستادند من در خانهخود روش کلاسداری را برای طلاب شروع کردم."