خلاصة:
در اﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﺎر ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﺑﻪ ﻳﻜﻲ از ﺟﻨﺒﻪﻫﺎی ﻣﻬﻢ ﺣﻮادث ﻋﺼﺮ ﺳﻠﺠﻮﻗﻲ در اﻳﺮان، ﻳﻌﻨﻲ ﺧﺸﻮﻧﺖﻫﺎ وﺷﻜﻨﺠﻪﻫﺎ و »ﺳﺨﺖﻛﺸﻲ«ﻫﺎ ﭘﺮداﺧﺘﻪ اﺳﺖ. ﺳﻠﺠﻮﻗﻴﺎن ﻛﻪ از ﺻﺤﺮاﻧﺸﻴﻨﻲ و ﺑﻴﺎﺑﺎنﮔﺮدی ﺑﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖرﺳﻴﺪه ﺑﻮدﻧﺪ، ﺑﻪ اﻗﺘﻀﺎی ﺧﻠﻖ و ﺧﻮی ﺑﻴﺎﺑﺎﻧﻲ و ﺧﺎﺳﺘﮕﺎه ﻏﻴﺮ ﻣﺪﻧﻲ ﺧﻮﻳﺶ، در ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺑﺎ دﻳﮕﺮانﺧﺸﻮﻧﺖﻫﺎی ﺑﻲاﻧﺪازه روا ﻣﻲداﺷﺘﻨﺪ ودر ﺑﺮﺧﻮرد ﺑﺎ ﻣﺤﻜﻮﻣﺎن و ﻣﻐﻠﻮﺑﺎن آﻣﻮزهﻫﺎی دﻳﻨﻲ را در ﻧﻈﺮﻧﻤﻲآوردﻧﺪ. در واﻗﻊ آﻧﺎن ﺑﺎ اﻳﻦ ﻛﻪ در ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻛﻼﺳﻴﻚ و در ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎی آﻛﺎدﻣﻴﻚ در ﺷﻤﺎر ﮔﺮوهﻫﺎیﺳﻨﺖﮔﺮا و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح »راﺳﺖ دﻳﻦ« ﺷﻤﺮده ﺷﺪهاﻧﺪ، در ﻋﻤﻞ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ راه دﻳﻦ ﻧﻤﻲرﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻋﻜﺲ،ﺣﻘﻮق آدﻣﻴﺎن را ﺑﺮ ﺧﻼف ﺗﺄﻛﻴﺪات ﺷﺮﻳﻌﺖ ﺑﻲﭘﺮوا زﻳﺮ ﭘﺎ ﻣﻲﻧﻬﺎدﻧﺪ. اﻳﻦ ﺳﺨﺖﻛﺸﻲﻫﺎ و ﺗﻌﺬﻳﺐﻫﺎ ورﻓﺘﺎرﻫﺎی ﻏﻴﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ اﻟﺒﺘﻪ ﻓﻘﻂ از ﺟﺎﻧﺐ ﺣﺎﻛﻤﺎن ﺳﻠﺠﻮﻗﻲ اﻋﻤﺎل ﻧﻤﻲﺷﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﮔﺮوهﻫﺎی رﻗﻴﺐ و ﺳﺎﻳﺮﺑﺎزﻳﮕﺮان ﻋﺮﺻﻪﻫﺎی ﺳﻴﺎﺳﺖ در آن ﻋﺼﺮ، از ﺟﻤﻠﻪ ﻓﺪاﺋﻴﺎن اﺳﻤﺎﻋﻴﻠﻲ ﻫﻢ آﻟﻮده ﭼﻨﻴﻦ رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺎری ﺑﻮدهاﻧﺪ.
ملخص الجهاز:
" 88/ ﺗﺎرﻳﺦ و ﺗﻤﺪن اﺳﻼﻣﻲ، ﺳﺎل ﻧﻬﻢ، ﺷﻤﺎره ﻫﻔﺪﻫﻢ، ﺑﻬﺎر و ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن 2931 واﭘﺴﻴﻦ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺠﺎزاﺗﻲ در ﻋﺼﺮ ﺳﻠﺠﻮﻗﻲ، ﻃﻐﺮل ﺳﻮم ﺑﻮد ﻛﻪ در095ﻫـ، در ﻧﺒﺮد ﺑﺎ ﺗﻜﺶ ﺧﻮارزﻣﺸﺎه در ﻧﺰدﻳﻜﻲ ری ﻛﺸﺘﻪ و ﺳﺮ ﺑﺮﻳﺪهاش ﺑﻪ ﺑﻐﺪاد ارﺳﺎل و در آنﺟﺎ ﺑﺮ ﻳﻜﻲ از 1 دروازهﻫﺎی ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﮔﺬاﺷﺘﻪ و ﺟﺴﺪ ﺑﻲﺳﺮش ﻧﻴﺰ در ﺑﺎزار ری ﺑﻪ دار آوﻳﺨﺘﻪ ﺷﺪ.
89/ ﺗﺎرﻳﺦ و ﺗﻤﺪن اﺳﻼﻣﻲ، ﺳﺎل ﻧﻬﻢ، ﺷﻤﺎره ﻫﻔﺪﻫﻢ، ﺑﻬﺎر و ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن 2931 ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﻪ رﻏﻢ ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎری ﻣﺠﺎزاتﻫﺎی ﺑﻪ ﻛﺎر رﻓﺘﻪ در ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻳﺮان ﻋﺼﺮ ﺳﻠﺠﻮﻗﻲ ﺑﺎ آﻣﻮزهﻫﺎی اﺳﻼﻣﻲ و ﻓﺘﺎوای ﻓﻘﻬﺎی ﻣﺬاﻫﺐ ﻣﺨﺘﻠﻒ، از آنﺟﺎ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﺠﺎزاتﻫﺎ از ﻳﻚ ﺳﻮ »ﻣﺤﺼﻮل واﻗﻌﻴﺖﻫﺎی ﻋﻴﻨﻲ« ﻣﻮﺟﻮد در اﻳﺮان آن ﻋﺼﺮ و »ﻣﺘﻦ«ی ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ از »زﻣﻴﻨﻪ« ﺧﻮد ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻣﻲﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﺑﺮ آن ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻣﻲﻧﻬﺎدﻧﺪ، و از دﻳﮕﺮ ﺳﻮ ﻫﻤﻪ ﻧﻴﺮوﻫﺎی دﺧﻴﻞ در ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻟﺰاﻣﺎت ﺣﺎﻛﻢ ﺑﺮ ﺳﺎﺧﺘﺎر ﺳﻴﺎﺳﻲ، اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻤﺎن ﻗﺪرت، ﻧﺎﭼﺎر از ﺗﻮﺳﻞ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﺠﺎزاتﻫﺎ ﺑﺮای ﺑﻘﺎی ﺧﻮد در ﺟﺎﻣﻌﻪ آن ﻋﺼﺮ ﺑﻮدﻧﺪ، از اﻋﺘﺮاﺿﻲ ﻋﻠﻴﻪ اﻋﻤﺎل آنﻫﺎ، ﭼﻪ در ﺳﻄﺢ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﭼﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﺨﺒﮕﺎن، ﺧﺒﺮی در دﺳﺖ ﻧﻴﺴﺖ و در ﺳﻴﺎﺳﺖﻧﺎﻣﻪﻫﺎ و ﻧﺼﻴﺤﺔ اﻟﻤﻠﻮکﻫﺎی ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﺷﺪه در اﻳﻦ ﻋﺼﺮ ﻫﻢ، ﺑﻪ ﺻﺪور اﺣﻜﺎﻣﻲ ﻛﻠﻲ ﻫﻢﭼﻮن ﺳﻔﺎرش ﺣﻜﺎم ﺑﻪ »ﻋﺪاﻟﺖ« و ﻟﺰوم ﻧﻴﻚرﻓﺘﺎری ﺑﺎ ﻫﻤﮕﺎن ﺑﺴﻨﺪه ﺷﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ آنﻫﺎ ﻫﻢ در ﻣﺴﻠﺦ ﺗﻌﻠﻘﺎت ﻓﺮﻗﻪای ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ و ﺑﻪﻛﻠﻲ ﺑﻪ ﻛﻨﺎر ﻧﻬﺎده ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ و اﻋﺘﺮاض »ﻣﺼﺪاﻗﻲ« ﺑﻪ اﻋﻤﺎل ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺠﺎزاتﻫﺎﻳﻲ، ﺟﺎﻳﻲ در اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ آﺛﺎر ﻧﺪارد."