Abstract:
رسالة دلگشا، یکی از آثار ارزشمند عبید زاکانی در زمینة طنز است، که از دو بخش حکایات عربی و فارسی تشکیل شده است. بسیاری از افراد و صاحبنظران عبید را مبتکر حکایات طنزآمیز میدانند؛ در حالیکه با مطالعه و بررسی حکایات عربی این اثر، تاثیرپذیری او از منابع عربی به خوبی نمایان میشود. با بررسیهای انجام شده در این پژوهش، نشان دادهایم که عبید نه تنها این حکایتها را ابداع نکرده، بلکه به شدّت از منابع عربی پیش از خود متاثّر شده است؛ امّا باید اذعان داشت که او فقط به رونویسی از منابع عربی نپرداخته، بلکه در تعداد فراوانی از حکایتها، عبارتها را با حفظ معنا و مضمون تغییر داده و الفاظ متفاوتی را برای القای معانی به کار برده است. از نکات دیگری که در این مقاله به آن دستیافتهایم، تاثیرگذاری عبید بر کتاب روض الاخیار المنتخب من ربیع الابرار اثر اماسی است؛ به گونهای که بیست و پنج حکایت عبید که فاقد منبع عربی بودند، به صورت کاملا مشابه در این کتاب دیده شده است.
Machine summary:
حكاياتي كه داراي مضامين كاملاً مشابه هستند و اختلاف آنها با منابع عربي تنها در يك واژه است: - وسرق خرج آخر وفيه ثيابه، فقيل له: وجب أن تقرأ سورة يس وتتعوّذ بها، فقال: كان جامع القرآن كلّه في الخرج.
: 400؛ ش 68) ابوحيّان توحيدي (1408، ج 2: 198، اين حكايت را از جاحظ نقل كرده است؛ (آبي، 1424، ج 3: 197؛ راغب اصفهاني، 1420، ج 1: 764؛ ابن حمدون، 1417، ج 2: 372؛ وطواط، 1429، ج 1: 383؛ نويري، 1423، ج 3: 323؛ اماسي، 1423: 283)( 3 ).
: 260؛ ش 29) (ثعالبي، بيتا، الف: 128؛ راغب اصفهاني، 1420، ج 1: 419؛ ابن حمدون، 1417، ج 9: 409؛ ابن جوزي، 1997: 98) همگي اين منابع، حكايت مذكور را از جحظه برمكي نقل كردهاند؛ اماسي (1423: 285) به نام جحظه اشاره نكرده است.
: 405؛ ش 98) (ابن قتيبه دينوري، 1418، ج 1: 427؛ ابن عبد ربه، 1404، ج 2: 153؛ راغب اصفهاني، 1420، ج 2: 25؛ وطواط، 1429: 576؛ اماسي، 1423: 345) همة منابع ياد شده به ذكر اين عبارت بسنده كردهاند: «وكان أبو هريرة إذا استثقل رجلا قال: اللّهم اغفر له وأرحنا منه»؛ ولي ثعالبي (بيتا، ج: 65) حكايت را اين گونه نقل كرده است: «وَذكر إنْسَانا ثقيلا فَقَالَ: هُوَ أثقل من يَوْم السّبت على الصّبيان.
: 265؛ ش 78) (آبي، 1424، ج 2: 146؛ راغب اصفهاني،1420: 241؛ ابن حمدون، 1417، ج 9: 407) اين حكايت با اندك تفاوتي در منابع عربي ذكر شده است.
: 402؛ ش 83) ابن جوزي (1410، ج 1: 119) اين حكايت را از محمّد بن خلف نقل كرده است.