Abstract:
این مقاله برای ارائة روایتی تاریخی از تحولات هوش مصنوعی در قرن 20 و 21 از نظرگاهی فلسفی، سه دوره را از هم جدا کرده است: 1. تسلط پارادایم نمادی؛ 2. بازگشت به پیوندگرایی؛ 3. ظهور حیات مصنوعی. مدعای اصلی مقاله آن است که هم بازگشت به پیوندگرایی و هم ظهور حیات مصنوعی، نقدهای دریفوس بر رویکردهای پیشین در هوش مصنوعی را تأیید میکند. به باور دریفوس یک نگرش اتمیستی ـ فورمالیستی به ذهن، دانش، و هستی، پشتوانۀ اصلی پارادایم نمادی است. شکست هوش مصنوعی نمادی در صوریسازی فهم هرروزه و چرخش به سوی نگرشی کلگرایانه در پیوندگرایی مؤید نقدهای دریفوس است. همچنین حیات مصنوعی با بدنمندانه و موقعیتمند دانستن شناخت موضع وی را تأیید میکند. با این وجود، حمایت واپسین دریفوس از هوش مصنوعی هیدگری و این ادعا که این جریان، هستیشناسی هیدگری را در آزمونی تجربی قرار میدهد قابل نقد است. همچنین همراه با ارزیابی نقد دریفوس نشان داده میشود که وی از نقد فلسفی هوش مصنوعی به نقد کل فرهنگ و اندیشۀ غربی پل میزند و نشان میدهد که برای اصالتدادن به فهم تئوریک و فراموشی جهان انسانی، خطر پیش روی این فرهنگ ظهور انسانهایی با فهم ماشینی و نه ماشینهایی با تواناییهای ورای انسانی است
Machine summary:
همچنین همراه با ارزیابی نقد دریفوس نشان داده می شود که وی از نقد فلسفی هوش مصنوعی به نقد کل فرهنگ و اندیشة غربی پل می زنـد و نشـان می دهد که برای اصالت دادن به فهم تئوریک و فراموشی جهان انسانی ، خطر پـیش روی این فرهنگ ظهور انسان هایی با فهم ماشینی و نه ماشین هایی با توانـایی هـای ورای انسانی است .
همـین نگـرش روش شـناختی سبب شده است که دریفوس شکست هوش مصنوع را دلیلی بـر حقانیـت هیـدگر بدانـد؛ چراکه گرچه هیدگر نمی تواند توصیف پدیدارشناسانه اش را به اثبات برساند، اما مـی توانـد ضرورت این شکست را تبیین کند (١١٩ :١٩٩١ ,Dreyfus).
٢ نقد هوش مصنوعی نمادی به دست دریفوس نقد دریفوس بر پارادایم نمادی در درجة نخست خوش باوری خام و پیش بینی های بلندپروازانـة مهندسان و پژوهش گران هـوش مصـنوعی را نشـانه مـی رفـت (xxix, xxx :١٩٧٩ ,Dreyfus)؛ دریفوس سه پیش فرض فلسفی توجیه ناشده را پشتوانة این خوش باوری هـا و بـه صـورت 5 کلی هم سان دانستن انسان و سامانه ای نمادی در پارادایم نمادی می داند؛ این فرض که کارکردهای انسانی شبیه یک وسیلة نمادپرداز همـه منظـوره اسـت مبتنـی است بر ...
(Dreyfus, 1979: 123) از آن جهت که مهم ترین پشتوانة فرض هستی شناختی ، نگرش سنت فلسفی بـه جهـان هستی است ؛ پس دریفوس نیز برای نقد این فرض باید به سراغ آموزه های فیلسوفانی برود که نگرش سنتی به جهان هستی را به چالش کشیده اند.