Abstract:
عنصر عشق، که خداوند آن را با کیمیاکاری خاص خود، کریمانه به جهان درون و برون آدمی ارزانی داشته، موضوعی اصیل و حیاتی است؛ زیرا ریشه در ذات آدمی و بنیاد هستی دارد. فلوطین (203 یا 204 – 270 م.) و مولوی (604 – 672 قمری) نیز از جمله اندیشمندانی هستند که در موضوع عشق و مفاهیم مرتبط با آن، بهتفصیل سخن آفرینی کردهاند.
بررسی بازتاب اندیشههای نوافلاطونی در متون ادبی و عرفانی، از جمله در مثنوی مولانا، از جهات بسیاری حائز اهمیت است و پدیدهی مهم عشق نیز از جمله مفاهیم بلند و رازآمیزی است که به نوعی عرفان فلوطین را با عرفان مولوی پیوند میزند. مضامینی که در آثار بررسی شدهی این دو شخصیت، در بعضی از موارد یکسان و کاملا متاثر از یکدیگر مینماید؛ اما در برخی از موارد، ناهمسان و دگرگونه به نظر میآید. در این مقاله برآنیم تا بر پایه روش کتابخانهای و به شیوه توصیفی، استنباطی و تحلیلی به بررسی مقایسهای مقولهی عشق در «دورهی آثار فلوطین» و «مثنوی مولانا» - با وجود فاصلهی زمانی تقریبا یکهزار سالهی آنها از یکدیگر – بپردازیم و نمودهای روشنی از همگونیها و ناهمگونیهای مفهوم عشق را در این دو اثر مورد ارزیابی قرار دهیم.
‘Love’ which has been so generously bestowed upon the inner and outer worlds of human beings by God is a fundamental and pivotal issue since it has its roots in the nature of man and the essence of life and attracts them subconsciously. Pluto (270، pp.203 or 204) and Molana (Lunar 672، 604) are among those thinkers who have talked about and artistically elaborated on love and its related concepts. Influenced by the different thinking atmospheres of their time، their incompatible civilizations as well as other variables of their time that differently affected them، the two high-minded elites، who had greatly affected the thinking of other thinkers educated by them، were led to view love differently.
The examination of the reflections of Neo-platonic thinking in the literary and theosophical texts including Molana Jalal-o-Din Balkhi’s Masnavi is important in many ways and the important phenomenon of love is a profound and mysterious concept that، in a way، connects Plato’s theosophy with that of Molavi. Certain concepts in the reviewed works of these prominent characters، which have sometimes been taken as identical and influenced by each other، do seem different in some cases.
Despite a huge time gap –almost a millennium- between the writing time of “a collection of Pluto’s woks” and Molana’s Masnavi”، this paper aims to compare and contrast the concept of love in these works through the library method of research using descriptive، inferential and analytic approaches to scrutinizing some manifestations of similarities and differences between the viewpoints of these outstanding figures in the realm of insight and wisdom.
Machine summary:
بررسي بازتاب انديشه هاي نوافلاطوني در متون ادبي و عرفاني ، ازجمله در مثنوي مولانا، از جهات بسياري اهميت دارد و پديدة مهم عشق نيز ازجمله مفاهيم بلند و رازآميزي است که به نوعي عرفان فلوطين را با عرفان مولوي پيوند مي زند؛ مضاميني که در آثار بررسي شدة اين دو شخصيت ، در بعضي از موارد يکسان و کاملا متأثر از يکديگر و در برخي از موارد، ناهمسان و دگرگونه به نظر مي رسند.
فلوطين بدون شک يکي از پرنفوذترين حکماي يوناني در تاريخ فلسفة اسلامي است و فلسفه اش که از طريق شاگردان او و ترجمة آثار وي به عالم اسلام راه يافته ، مستقيم يا غير مستقيم مورد توجه واقع شده است .
در نظر او، احد (خدا)، منشأ همة زيبايي ها و لايق عشق ورزيدن است (فلوطين ، ١٣٦٦: ٣٦٣).
اين نظر فلوطين برخلاف تفکر فيلسوفان بزرگي ، چون فارابي و ابن سينا است که تحت تأثير مستقيم نوافلاطونيان بودهاند؛ زيرا فارابي در کتاب فصوص، به اثبات عشق حق تعالي به ذات خود و عاشق و معشوقي خداوند مي پردازد (رجايي بخارايي ، ١٣٦٤: ٦١٣).
ازجمله پندارهاي يوناني در مثنوي نوشتة فاطمه حيدري (١٣٨٤)؛ «هماننديهاي فلسفة نوافلاطوني و عرفان مولوي» از علي اکبر باقري خليلي (١٣٨٦) در پژوهش نامة علوم انساني ، ش ٥٤؛ «هنر و معرفت نزد فلوطين » نوشتة يحيي بوذرينژاد (١٣٨٧) در نامة حکمت ، س ٦، ش ١ و «پيوندهاي فکري مولانا با بهاءولد، افلاطون» از فاطمه حيدري (١٣٨٨) در پژوهش نامة فرهنگ و ادب، ش ٩.