Abstract:
نقد ادبی در دوران معاصر که شمار آثار منتشر شده درحوزه داستان بسیاراست ، اهمیتی بسزا دارد. در این مقاله کوشش کرده ایم ، یکی ازشاخص ترین رمان های فارسی ، یعنی شازده احتجاب نوشته هوشنگ گلشیری ، را با دیدگاه روانشناختی ، نقد و بررسی کنیم . به همین منظور، ابتدا کلیاتی درباب نقد روانشناختی مطرح کرده ایم وسپس با طرح پرسش هایی ازمتن رمان ، کوشش کرده ایم با استفاده از دیدگاههای روانکاوان صاحب نامی همچون فروید و لاکان به آن ها پاسخ دهیم .
Machine summary:
"نقدی روانشناختی بر شازده احتجاب گلشیری مریم سیدان (دانشجوی دکترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران ) چکیده : کلیدواژه : ریشه های پیوند میان ادبیات و روانشناسی را، از این لحاظ که ماهیت آفرینش ادبی همواره مورد توجه بوده است ، باید در زمان های دور جستجو کرد ، اما نقد روانشناختی 1 ، به عنوان یکی از شاخه های نقد ادبی ، شیوه ای است نوپا که آغاز آن را باید اندکی پس از ظهور مکتب روانکاوی توسط زیگموند فروید 2 دانست .
اکنون دو پرسش از پرسش هایی را که در ابتدا مطرح شد، دوباره از زبان فخری ذکر می کنیم : - چرا همه ش سرشو می گذاره رو سینه ام ؟ (ص ٦٤) - چرا گفت همین طور خوبه ، جیغ بزن ، جیغ بزن ؟ (ص ٦٤) فخری بلافاصله پس از جملۀ «چراهمه ش سرشو می گذاره روسینه ام »،می گوید: «با فخرالنساء هیچ وقت از این کارا نمی کرد» (ص ٦٤) و سپس اضافه می کند: «چرا گفت همین طور خوبه ، جیغ بزن ، جیغ بزن ؟» (ص ٦٤) در خاطره ای که شازده از منیره خاتون به یاد می آورد، منیره خاتون را داغ کردند: «صدای جیغش تا توی باغ می آمد، باور کن ، حتی تا توی درخت ها و دم در حتما داغش می کردند.
اگر با رویکرد فروید به داستان بنگریم ، شازده از مکانیسم دفاعی واکنش وارونه ، استفاده کرده است : شازده ظاهرا از جنایات پدرانش روی گردان است و نه همچون آن ها می - زید و رفتار می کند، اما درحقیقت جنایاتی ازنوعی و به گونه ای دیگر مرتکب می شود."