Abstract:
تکرار واژه خاموش و مشتقات دیگر آن همچون خمش، خموش و خامش در پایان تعدادی از غزل های مولانا سبب شده است تا برخی از محققان چنین گمانه زنی کنند که خاموش تخلص مولاناست، اما حقیقت آن است که به دلایل مختلف، خاموش نمی تواند تخلص مولانا باشد: نخست اینکه در بیشتر غزل های مولانا از لفظ خاموش خبری نیست. برای نمونه، از مجموع صد غزل آغازین جلد اول غزلیات مولانا تنها در بیست و دو غزل از این واژه استفاده شده است. دیگر اینکه در پایان بسیاری از غزل ها به جای خاموش، نام شمس به کار رفته است. همچنین لفظ خاموش در غزل های مولانا به صورت های مختلفی چون خمش، خمشی، خموشی، خاموشی، خموشید و جز آن آمده و در بسیاری موارد نیز از تعابیری چون اسب سخن بیش مران، دیگر نخواهم زد نفس، دیگر مگو سخن، بس کن، بس کنم و همانندهای آن استفاده شده است.
برخی از دلایلی که مولانا خود در رویکرد به خاموشی در پایان غزل هایش بیان می کند، عبارتند از: نا اهل بودن مخاطب، ترس از فتنه خیزی، ترس از ملال مخاطب، نبودن حال و مجال سخنگویی، شنیدن «بس کن» از عمق جان یا از طرف جانان و دچار شدن به خلسه.
در یک کلام باید گفت که خاموش نه تخلص شعری شاعر، که از دغدغه ها و دل مشغولی های مولانا، و به تعبیری، تخلص جان و روان او بوده است.
Machine summary:
این اظهار نظر و گمانهزنی که مرحوم فروزانفر آن را از قول یکی از دوستان خود نقل میکند،بعدها در کتب و مقالات مختلف چنان تکرار و تأکید میشود که بتدریج به صورت باوری عمومی در میآید،تا جایی که حتی برخی از ادبا و فضلای بنام معاصر نیز در نوشتههای خود،از روی اعتقاد یا از سر تسامح،به بیان این نکته پرداختهاند که خاموش تخلص مولاناست:شادروان استاد دکتر ززینکوب مینویسند:«مجموعه غزلیات مولانا به دیوان کبیر و دیوان شمس تبریزی مشهور است.
برای نمونه: {Sاین خموشی مرکب چوبین بود#بحریان را خامشی تلقین بودS} (/14دفتر 6،بیت 4624) {Sخامشی بحرست و گفتن همچو جو#بحر میجوید تو را،جو را مجوS} (همان/دفتر 4،بیت 2062) {Sپس خموشی به دهد او را ثبوت#پس جواب احمقان آمد سکوتS} (همان/بیت 3297) 8-دلیل دیگر آن که در کتب و منابع متقدم هیچ اشارهای بدین نکته که خاموش تخلص مولانا باشد،نشده است،و تنها در متون مربوط به قرن حاضر است که به گمانهزنیهایی در این باره بر میخوریم؛و همان طور که پیش از این نیز اشاره شد،ظاهرا نخستین کسی که بدین مسأله اشاره کرده،آقای الفت اصفهانی بوده که شادروان بدیع الزمان فروزانفر عقیدۀ او را در این باره در کتاب رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا نقل کرده است؛و پس از آن نیز این مسأله به طور مکرر در آثار معاصران تکرار و تأیید شده است،بیآنکه مبنایی علمی یا پشتوانۀ یادکردی در متون متقدم همچون مناقب العارفین احمد افلاکی یا زندگینامۀ مولانا جلال الدین مولوی از فریدون بن احمد سپهسالار یا دیگر تذکرههای نزدیک به عهد شاعر را به همراه داشته باشد.