Abstract:
در شرایطی که «پروژه خشونتبار افغانستان» در حال ورود به یکی از نبردهای طولانی تاریخ است، فهم روندها و رویدادهای آن جزو ارکان اساسی آیندة پیش رو در این حوزه است. پرسش کلیدی در این راستا، درک ماهیت کنشگری امریکا مبنی بر خروج یا تداوم حضور در افغانستان و نحوه تحقق آن است. هدف این پژوهش ارائه پاسخی مبتنی بر واقعیات صحنه و نیات آشکار و پنهان کنشگران آن است. درک منطق رفتاری امریکا که در بسیاری زمانها و مکانها بر «انگاره صلح امریکایی» و سیطره ثبات حاصل از آن ابتنا یافته، به عنوان چارچوب فهم رفتار امریکا انتخاب شده و براساس آن اهداف و نیات راهبردی این کشور در افغانستان و شرایط حاکم بر میدان نبرد بازخوانی شده است. با اتکا بر این اسلوبها و اصول، گزینههای فراروی امریکا در افغانستان متعدد است: «خروج نیروهای رزمی در کوتاهمدت و استمرار حضور بلندمدت بخش دیگری از نیروها در قالب پایگاههای نظامی در خاک افغانستان»، «مصالحه و مفاهمه با طالبان و تقسیم قدرت با طیفهای میانهرو آن»، «گسترش جنگ به مناطق پیرامون افغانستان»، «پذیرش شکست و خروج کامل از افغانستان و آغاز جنگ داخلی» و غیره
تعتبر المسارات و الأحداث فی «مشروع العنف فی افغانستان» من العناصر الرئیسیة المستقبلیة فی هذا المجال، عندما یدخل هذا المشروع الی احدی من المعارک الطویلة فی العالم، السوال الرئیسی هی هذا السیاق هو فهم طبیعة العمل الامریکی للأنسحاب من افغانستان او استمرار حضورها فی هذا البلد. أن الهدف فی هذه الورقة هو تقدیم الجواب علی اساس الوقائع المیدانیة و نوایا اللاعبین السریة و العلینیة. و یعتبر فهم المنطق السلوکی للولایات المتحدة الذی بنی فی العدید من الأوقات و الأماکن علی اساس «صورة السلام الامریکی» و هیمنة الإستقرار الناتجة منها اطارا لفهم سلوک الولایات المتحدة، و علی هذا الاساس تمت دراسة اهداف الولایات المتحدة و نوایاها الإستراتیجیة فی افغانستان و الظروف الحاکمة علی ساحة المعرکة. و اعتمادا علی هذا الأسلوب و المبادئ هناک خیارات متعددة امام الولایات المتحدة: «إنسحاب القوات القتالیة فی قریب المدی و استمرار وجود القوات غیر قتالیة فی بعید المدی فی اطار قواعد عسکریة فی افغانستان» و «المصالحة مع عناصر طالبان المعتدلین و تقسیم السلطة» و «توسع الحرب الی البلدان الاخری» و «قبول الهزیمة و انسحاب الکامل من افغانستان و بدایة الحرب الاهلیة» و هلم جرا.
Machine summary:
"امریکا و ناتو در ابتدا به منظور «حذف جریانهای شورشی القاعده و طالبان و تثبیت فرایندهای صلح و ثبات در افغانستان» وارد این کشور شدند، اما اکنون با لحظهشماری برای واگذاری امور به افغانها و «بومیسازی امنیت» درصدد تغییر شکل حضور خود در افغانستان برآمدهاند.
«از آنجا که کشورهای فرامنطقه نمیتوانند قاعده بازی را در منطقه تعریف کنند، امریکا برای کاهش هزینههای سیاسی و اقتصادی قصد دارد در پایگاههای جلالآباد، قندهار، شیندند و بگرام نیروی نظامی مستقر سازد و آنها را در سقف خاصی حفظ کند و کارهای روزمره و عملیاتی ـ اجرایی جاری را به پیمانکاران امنیتی به ویژه آیاسآی بدهد و این به معنای سپردن امور به پاکستان خواهد بود.
مسأله مهم دیگری که در موضوع نحوه خروج امریکا باید به آن توجه کرد این است که آیا این خروج به طور عادی و طبیعی خواهد بود یا با تغییر و تحول ارزشها و آرمانهای جنگ همراه خواهد شد؟ به عبارت دیگر آیا ارزشهای جنگ، ناکارامد و شکستخورده خواهد بود یا موفق؟ به نظر میرسد گرچه فشارهای محیطی، واقعیات صحنه نبرد و فروکش کردن ذخایر و منابع مالی اداره جنگ افغانستان، اضطرار خروج را جدیتر کرده است، ارتش امریکا بدون یک دستاورد مشخص و ارزشمند جنگی، عملا در کوتاهمدت قادر به ترک افغانستان نخواهد بود.
کشوری که با اهداف راهبردی وارد منطقه شده است و طبق انگاره صلح امریکایی، خود را عامل ثبات هژمونیک معرفی میکند، احتمالا اعتراف به شکست نخواهد کرد بلکه خروج تدریجی بخشی از نیروهای رزمی را تحت پوشش واگذاری مسئولیت امنیتی به افغانها انجام خواهد داد و بخش عمده نیروها در قالب پایگاههای نظامی، به حضور خود ادامه خواهند داد."