Abstract:
هدف این مقاله بررسی ارتباط بین تعلقات اقتصادی ـ اجتماعی و طلاق است. بر اساس رویکردهای نظری، هر چه تعلقات افراد و وابستگی آنها بیشتر باشد احتمال طلاق کاهش مییابد. به عبارت دیگر هر چه تعلقات خانوادگی، دینی و اقتصادی افراد بیشتر میشود تفکر در مورد انجام طلاق کمرنگتر میشود. نمونهی مورد مطالعه در این تحقیق، 76 نفر شامل 36 نفر از زنان طلاق گرفته دارای پرونده قضایی و 36 نفر زن طلاق نگرفته بوده است. نتایج نشان میدهند که این تعلقات رابطهای معنادار با انجام یا عدم انجام طلاق دارند. نتایج رگرسیون لجستیک نشان میدهد که در نهایت تعلقات دینی و خانوادگی تعیین کنندهتر از تعلقات اقتصادیاند.
Machine summary:
با توجه به وضعیت طلاق در مشهد، این تحقیق در پی یافتن پاسخهایی برای سؤالات زیر است: 1- آیا استقلال اقتصادی زن (در قالب اشتغال و یا تأمین مالی توسط والدین) با احتمال طلاق وی ارتباط دارد یا نه؟ 2- آیا طلاق زن میتواند تحت تأثیر ازدواج وی در سنین پایین باشد؟ 3- آیا داشتن اعتقادات مذهبی میتواند مانعی برای طلاق باشد؟ 4- آیا سابقهی طلاق در خانوادهی زن باعث الگوگیری وی میشود؟ 5- آیا وجود فرزند (ان) میتواند به عنوان یک بازدارندهی طلاق عمل نماید؟ ادبیات تحقیق و چارچوب نظری طلاق نشانهی تضعیف نهاد خانواده است.
مهدیخانی سروجهانی (1383)، در مطالعهای تحت عنوان: عوامل اجتماعی مؤثر در طلاق عنوان میکند اشتغال و داشتن استقلال اقتصادی زنان با طلاق دارای ارتباط معنیداری است.
یافتهی دیگر این بررسی نشان میدهد که بین گرایش به طلاق زنان و اشتغال آنها رابطه معنادار است.
جلیلیان (1375)، در بررسی عوامل اجتماعی درخواست طلاق نشان میدهد با افزایش سن زنان، درخواست به طلاق در بین آنها کمتر میشود؛ همچنین زنان بدون فرزند بیشترین درخواست طلاق را دارند تا زنانی که دارای فرزند هستند.
معناداری این تفاضل میانگینها نشان میدهد که مشارکت افراد در مراسم مذهبی نیز به عنوان یکی دیگر از عوامل بازدارندهی برای طلاق عمل میکند.
بر اساس اطلاعات مندرج در جدول 1، میانگین تعداد فرزندان برای افراد طلاق نگرفته برابر 3/1 و برای گروه افراد طلاق گرفته برابر 3/0 است؛ بنابراین اختلافی برابر 9/0 بین این دو گروه وجود دارد که به لحاظ آماری معنادار هم است و این نشان میدهد که تعداد فرزندان نیز به عنوان یکی از تعلقات افراد، مانع و بازدارندهی طلاق در آنها عمل میکند.