Abstract:
هدف این نوشتار تبیین قرآنی یکی از مهمترین مباحث مطرح در حوزه انسانشناسی فلسفی، یعنی مساله تقدم و تاخر نفس از بدن میباشد. این بحث تاکنون بیشتر مورد توجه فلاسفه و متکلمان بوده و کمتر به تبیین قرآنی ـ فلسفی آن پرداخته شده است. ازاینرو پژوهش حاضر به تحلیل قرآنی ـ فلسفی این موضوع پرداخته است. در این راستا نخست معانی نفس در قرآن را مطرح میکند، سپس مهمترین دیدگاههای فلسفی را در باب تقدم و تاخر نفس بررسی کرده، آنگاه به تبیین دیدگاه قرآن نسبت به مساله میپردازد. جهت تبیین دیدگاه قرآن، ابتدا نظریات تفسیری واقعنگر، تمثیلواره، عالم ذر و نظریه ملکوت را تبیین میکند و در نهایت با استدلال بر نظریه عالم ملکوت که برگرفته از دیدگاه ملاصدراست، به تایید آن میپردازد. و در پایان به این نتیجه میرسد که دیدگاه قرآن با نظریه ملاصدرا که معتقد به تقدم بدن بر نفس است، سازگارتر مینماید.
This article is aimed at a Qur’ānic explanation of one of the most important discourses brought up in the field of philosophical humanism، i.e.، the priority and posteriority of the soul over the body. This discourse has so far been more of interest to the philosophers and theologians and its Qur’ānic-philosophical explanation has been less dealt with. Thus، the present research has undertaken the Qur’ānic-philosophical analysis of this issue. Accordingly، first، it touches upon the meanings of soul in the Qur’ān، then it explains the most important philosophical viewpoints concerning the priority and posteriority of the soul، and finally goes on to explain the Qur’ān’s perspective concerning this issue. In order to explain the Qur’ān’s perspective، it first explains the realistic and allegorical exegetical viewpoints، the world of pre-existence (dhar)، and the theory of Divine Dominion (malakūt) and finally confirms it by referring to the theory of Divine Dominion as evidence that is adopted from Mullā Ṣadrā’s viewpoint. In the end، it is concluded that the Qur’ān’s perspective is more compatible with the viewpoint of Mullā Ṣadrā who believes in the priority of body over soul.
Machine summary:
"بهعنوان نمونه ابن سینا میگوید: «چگونه ممکن است موجودی مجرد که جوهری فعلیت یافته و بیبهره از قوه است، از عالم مفارقات فاصله گرفته و به بدن مادی تعلق یافته و محل حوادث شود؟ همین گونه با توجه به اینکه نسبت موجود مجرد به تمامی اجسام و اوقات واحد است، اختصاص یافتن هر نفس به بدنی خاص چگونه قابل استدلال و توجیه است؟ افزون بر تمامی این ابهامات، چنانچه نفوس انسانی که وحدت نوعی دارند، پیش از بدنها موجود بودهاند، تکثرشان ممتنع خواهد بود؛ زیرا تکثر نفوس انسانی تنها از جهت نسبتی که با ماده پیدا میکنند، امکانپذیر است، لذا بایستی معتقد شد که انسانهای مختلف قابل مشاهده در نفس، تفاوتی با یکدیگر نداشته و همگی در یک نفس واحد، پیش از بدن و همزمان با تشکیل بدنهای مختلف میان آنها قسمت شده است که بیتردید نظریهای نامقبول است.
حال اگر این آفرینش در پرتو آیات خلقت انسان که بر مبدئیت ماده و خاک در آفرینش وی تأکید دارد (مانند آیه 5 سوره حج و 20 روم) ضمیمه شود، این نتیجه بهدست میآید که روح متأخر از بدن شکل میگیرد و حتی شاید بتوان گفت که آیه اشاره به پیدایش روح از خود بدن دارد، چنانکه ملاصدرا مطرح کرده است؛ زیرا در این آیه، پیدایش روح و نفس به مراحلی نسبت داده شده است که مراحل شکلگیری بدن است و از آنجا که این مراحل هریک با تغییر و تحول مرحله قبلی صورت میگیرد و یک نوع رابطه ترتبی میان آنها برقرار است، نتیجه میگیریم که نفس نیز با همین تغییر و تحول جوهری مراحل قبلی پدید میآید."