Abstract:
گذشتۀ درخشان و تمدنساز جهان اسلام و عقبافتادگی کنونی آن مسئلهای است که ذهن خیلی از اندیشمندان مسلمان را به خود مشغول داشته است. هر یک از اندیشمندان مسلمان نیز بهطور معمول متناسب با یافتهها و بافتههای فکری و فلسفی خود بدان پرداختهاند. محمد عابدجابری در راستای جستن راهکاری برای برونرفت از فضای فکری مسدود عربی-اسلامی به تحلیل «سنت» و «گذشتۀ» آن روی آورده و با نگرشی تاریخی و ساختارمند و در چارچوب عقلانیت انتقادی، سه نظام فکری بیانی، عرفانی و برهانی را در ساختار آن تشخیص داده است. روششناسی تاریخگرایانه و ساختارگرایانه به فکر وی سمتوسویی داده است که ضمن ساختارشکنی در تحلیل فضای فکری عربی- اسلامی، ساختارهایی را نیز بر آن تحمیل میکند. این مقاله، پس از بررسی روش و تفکر جابری، نشان میدهد که تاریخگرایی و ساختارگرایی موجود در تفکر او، موجب شده است که نگرش وی برای رسیدن به مطلوب خود، ایدئولوژیک باشد؛ ایدئولوژیای که از علمگرایی مدرن، تاریخگرایی و ساختارگرایی نگرش جابری نشأت میگیرد.
The shiny and civilization-building past of Islam and it present backwardness is a problem that has preoccupied many mind of Islamic thinkers. Every of this thinkers usually has remunerate that problem accordance with his/her intellectual and philosophical thoughts and discoveries. Muhammad Abid Jaberi in course of finding solution to go out from Arab-Islamic blocked thinking area, has resort to analyze Arab-Islamic "tradition" and it "past", and with historical and structural view, in frame of critical rationality, has recognize three explication, illumination and demonstrative episteme. Historicity and structural methodology has inclined his thoughts to deconstruct Arab-Islamic thinking area, and has impose structure to it. This article, after review of Jaberi thought has conclude that existing historicity and structuralism in his thought be resulted from to reach to ideal form, is ideological; an ideology that resulting from modern scientific, historicity and structuralism in Jaberi view.
Machine summary:
فرض ما بر این است تاریخ گرایی و ساختارگرایی اندیشة جابری سبب شده تا گسستی معرفت شناسانه در روند عقلانیت عربی - اسلامی صورت گیرد که براساس آن فلسفة مغربی ارجح تر و عقلانی تر از فلسفة مشرقی تلقی شود و جابری را بر آن دارد تا فلسفة ابن رشد مغربی را الگوی «تمدن عربی » برای رسیدن به «مدرنیتة عربی » قلمداد کند.
همین مسئله سبب شده وی از روش ها و اندیشه های مختلف بهره بگیرد تا قرائت جدیدی از فلسفه و معرفت در جهان عرب – اسلام ارائه دهد؛ به گونه ای که بیان می دارد: روش برگزیدة من ، آمیزه ای از روش ساختارگرایی ، تحلیل تاریخی و تفکیک عناصر ایدئولوژیک از عناصر معرفتی است ؛ اما اینکه این روش موفقیت آمیز است یا خیر، پاسخ قطعی آن در گرو آینده است .
استفاده از گزاره های روشی همچون تاریخ گرایی ، ساختارگرایی و تفکیک بین ایدئولوژی و معرفت در چارچوب عقلانیت انتقادی ، پروژة فکری جابری را به سمتی سوق داد که به بیان گسست معرفت شناسانه در میراث عربی - اسلامی منتهی شود، اما گسست معرفت شناسانة جابری به معنای بریدن از گذشته نیست ، بلکه ابتنا بر آن برای فعال و پویا کردن حال و آینده است .
مهم تر از همه این نقد بر دیدگاه جابری وارد است که با وجود ادعای وی مبنی بر تمایز دوره های مختلف تاریخی ، خود از منظر دوران معاصر و از عینک علم مدرن بر تاریخ گذشتة فلسفة اسلامی نظر کرده و فارابی و ابن سینا را مورد نقد و رد قرار می دهد.