Abstract:
در این نوشتار، سبک زندگی زمینه ساز و نیز زندگی غربی بررسی می شود. اهداف پژوهش با در نظر گرفتن سبک های گوناگون زندگی، در ده متغیر موثر و مربوط، مطرح شده و بررسی می گردد. روش تحقیق، کیفی و ابزار گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای و به روش فیش برداری است. تجزیه و تحلیل اطلاعات نیز با استفاده از استدلال های قیاسی و استقرایی، عقل و منطق صورت می گیرد.
بر اساس یافته های پژوهش، زمینه سازی، همه امور کلی و جزئی زندگی انسان را دربر می گیرد. در این نوشتار، ده حوزه موثر بر سبک زندگی بررسی می شود. بدین منظور، پس از مشخص شدن پیش فرض ها، پیش زمینه ها، مجموعه عناصر و اندیشه های حاکم بر یک جامعه زمینه ساز در این ده حوزه، تاثیری که هر یک از آن ها بر اثر تلاش و تکاپوی منتظران واقعی برای رسیدن از جامعه نیمه مطلوب، نیمه ایده آل و نیمه آرمانی کنونی به جامعه مطلوب، ایده آل و آرمانی امام عصر بر سبک و سیاق زندگی و تغییری که در زندگی می گذارند، تعیین می شود. آن گاه به وضعیت سبک زندگی غربی و تفاوت آن با سبک زندگی زمینه ساز اشاره شده و پس از شناخت دو وضعیت موجود و مطلوب، راه های تقویت قوت ها و اصلاح ضعف ها ارائه می گردد.
The role of Mahdism lifestyle in the experience of artists As the creators of artwork and the artists' inner experience has a fundamental role in the process of formation and origin of a work of art، its effect is resulted from a feeling، emotion، imagination they owned. The question explored in this paper is what the position of Mahdism is in the Muslim artists' experience. In this article، we have tried to answer this question that an artists' belief in Shiite Mahdism can influence his artistic experience if they know the role of Mahdism in the intellectual and epistemological system، especially the Shiite gnosis، which eventually leads to fine Mahdist arts. The expectation to invent and create the works of art is just based on the style of life and experience of the artist which has Mahdism playing a prominent role and presence. In the absence of internal love as well as a deep understanding of it in terms of the experience of artist، (official) ordering of a work of art in itself، would not create a work of art.
Machine summary:
2. انسجام شخصیت در برابر ازخودبیگانگی ازخودبیگانگی، مقولهای روانشناختی و جامعهشناختی است که به عنوان نوعی بیماری روانی، معانی مختلفی دارد: _ از نظر روانشناختی: به معنای جنون و دیوانگی است؛ _ از نظر جامعهشناختی: به معنای ازهمگسیستگی پیوند بین فرد با دیگران و نیز مترادف است با بیزاری در احساس و دورافتادگی یا جدایی فرد از دیگر افراد، از کار یا از خدا؛ _ کارل مارکس، ازخودبیگانگی را مانند کسی میداند که بر اثر اوضاع و احوال گرداگردش (اوضاع مذهبی، اقتصادی و سیاسی) دیگر از خود اختیاری ندارد، تا جایی که با او چون شیء رفتار میشود و او بردۀ اشیای خاص و در رأس همه، پول میگردد و در حقیقت «بودن» را فدای «داشتن» میکند.
به نظر چند نفر از روانشناسان در اینباره اشاره میشود: _ جان دیویی به جای اصطلاح ازخودبیگانگی، «دوگانگی شخصیت» را به کار میبرد و عقیده دارد که ازخودبیگانگی ناشی از ناکامیهای عاطفی و احساسی است و این پدیده شخص را ناگزیر میکند تا با خود و جامعه خود بیگانه و در سر ستیز باشد و تجربههای غمانگیز خود را نمونه تجربههای مربوط به سرخوردگیهای بشر تلقی نماید.
هر گاه در یک اجتماع، «اجتماعی کردن» افراد به درستی صورت نگیرد؛ هرگاه در یک نظام، ناراحتیهای موجود هیچ راهی برای تخفیف نیابد؛ هرگاه نظام اجتماعی با محیطی همخوانی نداشته باشد؛ در نظامی که هدفهای آن مشخص است، اما همه اعضا امکان دست یافتن به هدفهای تعیین شده را ندارند؛ در جوامعی که ارتباط کافی میان گروههای مختلف آن وجود ندارد؛ وقتی پایگاههای مختلف افراد در اجتماع با یکدیگر تناسب و همخوانی نداشته باشد آنها از درک این نکته که در هر پایگاه چگونه باید رفتار کنند عاجز میشوند (علیوردینیا، 1384: 27-28).