Abstract:
در این مقاله پژوهشهای فردوسیشناسی (از سال 1357 تا سال 1387) در سه بخش توسعهای، بنیادی و کاربردی از رویکرد آسیبشناسی مورد واکاوی قرار گرفته است. فردوسی تنها شاعر حماسی ایران است که همواره محور عمده بسیاری از پژوهشهای ادبی قرار گرفته است و قرنهاست که درباره شاهنامه آثار ذوقی، فکری و تحلیلی نوشته میشود؛ قسمت عمده این پژوهشها در قرن معاصر انجام شده است و منتقدان شاهنامه را از ابعاد گوناگون زبانشناختی، جامعهشناختی، سیاست، روانشناختی و ... بررسی کردهاند؛ این مقاله بر آن است تا به آسیبشناسی این پژوهشها بپردازد. روش پژوهش کمی و کیفی است. دستاوردهای این پژوهش، نشاندهنده آن است که مهمترین آسیبها و نقصهای تالیفات فردوسیشناسی، عبارت است از: 1- عدم توجه به تمام نسخهها. 2- عدم توجه به پیشینه تحقیقات. 3- عدم توجه به جزئیات. 4- تقلیدگرایی و انتقادگریزی. 5- رویکردهای تکرار گرایانه. 6- اصالت رویکردهای درونمتن گرایانه. 7- اهداف تقلیلگرایانه. 8- رویکردهای یکسونگرانه. 9- عدم رعایت موازین علمی. 10- اطلاعاتمداری به جای تحلیلمداری.
All of the studies of Ferdowsi can be put in two main groups:basic researches and extensive researches. This article has concentrated on both pathology of quantity and pathology of quality (since 1357 till 1387). All of the results of this research, as the most important defects of the study of Ferdowsi are: 1. No consideration of the all manuscripts.2. No consideration of background of the researches.3. No consideration of the details.4. Mimetic and eluding criticism. 5. General subjects approaches.6. Inter textual approaches.7. Quantitative purposes. 8. Unilateral approaches.9. Not following the scientific rules.10. Data orientation instead of analysis orientation