Abstract:
انتظار تامین بخش عمدهای از چهارچوب تئوریک و علم اجتماعی مورد نیاز نظام
برآمده از انقلاب اسلامی با ایدههایی فراتر از نظام های اجتماعی عمدتا مادی عصر حاضر
و در راس آنها نظام اجتماعی غرب مدرن بهسوی حوزههای علمیه است. اما این نیاز با
وجود تاکیدات فراوان و تالشهای صورتگرفته و گذشت چند دهه از پیروزی انقلاب
اسلامی هنوز آنگونه که باید، برآورده نشده است. این گفتار درصدد است ضمن بررسی
رویکردهای موجود در حوزههای علمیه، در باب چگونگی تحقق اهداف انقلاب اسلامی
در جهت ایجاد جامعهای دینی و بهتبع آن نقش و جایگاه علوم اجتماعی در این مسیر،
موانع تحقق تولید علوم اجتماعیاسلامی را بررسی و تحلیل کند.
روش استفاده شده برای شناسایی جریانهای مذکور و مشخصات آنها و تیپولوژی
ارائهشده، تئوری زمینهای یا »Theory Grounded »است، اما ازآنجاکه این ایده های نظری
در ارتباط با شرایط اجتماعی و تاریخی آنها بررسی شده و موانع شکلگیری پارادایم
علوم اجتماعیاسلامی نیز بر همین اساس شناسایی و تحلیل شده اند، میتوان آن را در
چهارچوب »تحلیل گفتمان« تعریف کرد.
در این گفتار سه جریان عمدة فکری حوزههای علمیه بررسی شده است. نوع مواضعة
هریک از این رویکردها در حوزة دینشناسی، غربشناسی و علمشناسی، سرنوشت
امکان یا عدم امکان و ماهیت و ضرورت علوم اجتماعی اسلامی را رقم میزند.
همچنین، در ارتباط با این مواضع، در کنار توجه به شرایط اجتماعی و تاریخی، یازده
مانع عمدة شکلگیری پارادایم علوم اجتماعیاسلامی و تولید آنها تحلیل شده است.
شکلگیری این پارادایم و تحقق علوم اجتماعی اسلامی از یکسو، مستلزم تحول در
نظام ذهنی و شناختی اندیشمندان و نخبگان جامعه و رسیدن به یک توافق در باب
ضرورت و چیستی علوم اجتماعیاسلامی و صورتبندی صحیح این مسئله و معضل است
و ازسوی دیگر، باید با جبران خطای استراتژیک یکسانپنداری اهداف جامعة اسلامی با
تمدن غرب ترسیم صورت مطلوب اجتماعی دین یا جامعة دینی وجه همت آنها و وجه
دخیل در سیاستگزاریهای اجتماعی قرار گیرد.
Machine summary:
نگاهي به انتقادهاي تند امام خميني(ره) به حوزة علمية نجف نشاندهندة چنين امري است كه حوزههاي آن عصر در ارتباط با عواملي نظير بسط مدرنيته و حضور پيدا و پنهان استعمار در سرزمينهاي اسلامي كه ضعف روحي و عدم اعتمادبهنفس حوزهها را به همراه داشت، رسالتي در این ابعاد قائل براي خود نيست و دقيقاً به همين علت است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در مواجهه با اين مسائل نو و پيچيدگيهاي جامعة جديد، دچار نوعي تحير ميشود.
متوقفماندن اهداف حوزه و سرفصلهای فعالیتهای آن در سطح تغییر نگرش و رفتار فرد بعد از گذشت بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و رفع موانع رشد و توسعة علوم و معارف دین براثر این تحول، بیشک از چنین نگرشی بیتأثیر نیست؛ بنابراین، هنگامی این تلقی غالب است که میتوان با تغییر نگرش تکتک افراد جامعه از راه آموزش عقاید، احکام و بالابردن تعهد اخلاقی آنان برای پایبندی به این عقاید و احکام، جامعهاي دینی تأسیس کرد و اساساً آسیبها و مشکلات موجود در جامعه در فقدان همین دو عامل جستوجو میشود و ازسویدیگر، اگر هیچ واقعیتی فراسوی این افراد برای جامعه قائل نباشیم و در نتیجة آن، مکانیسمهای تغییر و اصلاح جامعه در همان سطح روانشناختی خلاصه و متوقف شوند، علوم اجتماعی به چه کار میآید که هدف آن شرح، توصیف و تبیین پدیدة اجتماعیِ فراتر از افراد و شناخت مکانیسم تغییر این واقعیت اجتماعی است؟ این نتیجهگیری هوشمندانة «اسیتون سیدمن» دربارة جامعهشناسی بهعنوان یکی از شاخههای علوم اجتماعی در این بحث بسیار بهکار میآید.