Abstract:
زندگی انسان چه تفاوتی با زندگی حیوانی دارد؟ آیا او به واقع اختیار و آزادی دارد؟ اگر دارد آیا اختیار، زندگیاش را آسانتر کرده است؟ غریزه تا چه اندازه بر عقل آدمی غالب است؟ شوپنهاور و معری دو اندیشمند ادیب و فیلسوف هستند که در واکاوی فلسفهشان میتوان به پاسخ این سؤالات رسید. در مقاله پیش رو تلاش شده است برخی از اندیشههای مشترک میان ابوالعلاء معری و آرتور شوپنهاور بررسی شود. این دو نوعی واقع بینی افراطی نسبت به زندگی داشتهاند که معمولاً از آن با عنوان بدبینی یاد میشود. هر دوی این فیلسوفان زندگی را آکنده از رنج و پوچی دانستهاند اما به هیچ وجه در مواجهه با زندگی منفعل نبودهاند بلکه کوشیدهاند آثاری جاودانه از خود باقی بگذارند که همواره تسلی بخش روح تشنه آگاهیِ آدمیان طی قرون متمادی باشد. ما در این پژوهش عقیده کلی این دو اندیشمند در باب زندگی و برخی از اجزای آن را به شکل تطبیقی بررسی میکنیم.
Machine summary:
زمانی که ابوالعلاء از سفر بغداد باز میگردد تصمیم به خانه نشینی میگیرد، نام خود را «رهین المحبسین» مینهد یعنی «زندانی دو زندان» که خانه نشینی و نابینایی اوست؛ اگرچه بعدها زندان دیگری را هم به این دو اضافه میکند و میگوید(توحیدی فر، 1396: 38-40): أرانی فی الثلاثة من سجونی لفقدی ناظری ولزوم بیتی فلا تسأل عن الخبر النبیث وکون النفس فی الجسد الخبیث (معری، 1992، ج1: 140) - خودم را در سه زندان میبینم پس از من درباره خبر شوم نپرس - دو دیدهام را از دست دادهام و خانه نشین گشتهام و همچنین روح من در این جسم خبیث زندانی است او ازدواج نکرد و گیاهخوار بود و رگههای عرفان هندی را میتوان در تفکر و زندگی او دید.
فلسفهاش را در کتاب «جهان به مثابه اراده و تصور» به طور کامل توضیح میدهد و البته اعتقاد دارد که هستی شر مطلق است؛ به همین دلیل فلسفه بودائی را به عنوان فلسفه زندگی تکریم میکند، خواندن این کتاب جای شکی برای خواننده نمیگذارد که این فیلسوف از معتقدان به فلسفه پوچی است و به همین سبب او خودکشی را امری پسندیده میداند و کسی که خودکشی میکند را میستاید(شوپنهاور، 1395: 107)؛ با این وجود خودش خودکشی نکرد و عمری طولانی داشت.
آنچه در فهم فلسفه معاصر به روشنی میتوان دید آن است که هیچ متفکری به صورت عام و کلی به مطالعه آن نپرداخته بلکه هر کس این فلسفه را وسیلهای برای بیان دیدگاه شخصی و خاص خود قرار داده است، در نتیجه به تعداد فلاسفه اگزیستانسیالیست، فلسفه اگزیستانسیالیسم وجود دارد و همین امر سبب شده که کسی نتواند برای این فلسفه ویژگیها و اصول منظمی را تدوین کند(عبدالمنعم عباس، 1996: 285).