Abstract:
هویت بهعنوان یک عامل معنا ساز، نه یک امر ثابت که سیّال و متغیر است. مولّفههای اساسی هویت در طی زمان و تحت تاثیر برخی حوادث و اندیشهها دچار تغییر و دگرگونی میشوند. مولفه نژاد و تبار مشترک بهعنوان یک مولّفه هویتبخش برای ایرانیان در سده اخیر بهویژه در دوران جنگ جهانی اول و سالهای پسازآن، به مولّفههای هویتبخش اضافه گردیده است. این مقاله زمینهها و چگونگی برسازی هویت ایرانی بر اساس مولّفه نژاد را با استفاده از روش تاریخی-تحلیلی و با بهرهگیری از نظریه برساختگرایی مورد بررسی قرار داده است. یافتههای پژوهش بر آن است که طرح مولّفه نژاد بهعنوان یک عامل هویتساز برای ایرانیان، تحت تاثیر اندیشههای نژادی اروپا، از دستاوردهای شرقشناسی بوده است. دوران جنگ جهانی اول به خاطر شرایط سیاسی و اجتماعی خاص ایران و ارتباط با آلمانیها در این فرایند بسیار تاثیرگذار بوده است. با به قدرت رسیدن رضاشاه، ناسیونالیسم مبتنی بر نژاد تبدیل به ایدئولوژی دولت پهلوی گردید.
As a significance process، identity is not a constant but a fluid and changing issue. The basic components of identity are being changed by passing time and under some events and thoughts. As an identity-building component، the Aria race has been added to other identity components for Iranians in two recent centuries، particularly during the World War I and the years after that. This article has examined the backgrounds and quality of constructing Iranian identity on the basis of race component by using analytical-documentary method. The findings indicate that the propounding of race component as an identity-building one or Iranians is one of achievements of Orientalism. The World War I has affected this process due to the socio-political conditions of Iran and its relation with the Germans.
Machine summary:
در طی جنگ جهانی اول و سال های پس ازآن که بنا به دلایل ذکرشده ، ایرانیان به شدت دنبال بازتولید هویت ایرانی بودند، بار دیگر مسئله نژاد ایرانیان و این بار به صورت مشخص تر نژاد آریا توسط بسیاری از نویسندگان و شاعران و روزنامه نگاران مطرح شد و با تأکید فراوان بر آن ، به یکی از مؤلفه های هویتی ایرانیان تبدیل شد.
امید که جنبش کند این خون کیانی در ملت آرین گـیرنـد ز سـر مـرد صفت تـازه جـوانی چون مردم ژرمن (همان : ٢٣٥) این اندیشه او تا آنجایی پیش میرود که در زمان هرج ومرج تهران وقتی از او دلیل انقلاب خراسان را جویا میشوند، علت را در خون پاک ایرانی میجوید: جـایـی کـه پـایتخـت بـلرزد از چند تـن منافـق جـانی نخروشد از چه ملک خراسان با خون پاک و عرق کیانی (همان : ٢٨٣) یا در نمونه ای دیگر در قصیده ای که به نوعی تاریخی منظوم از حوادث ایران است ، وقتی به قسمت خروش یعقوب لیث بر خلیفه عباسی میرسد، چنین سر میدهد: ناگه به فر ایزدی از بیشه شد پدید یـعقوب لـیث ، شیـر بیابان سیستان آزادی عجـم را بـنیان نهاد و کرد سهم عـرب برون ز دل قـوم آریان (همان : ٣٢٢) در آستانه تشکیل دولت پهلوی محمود افشار در نشریه آینده خود سه عامل وحدت ملی ایرانیان ، «وحدت دیانتی، نژادی و تاریخی» عنوان کرده و معتقد است که نژاد زرد و سامی در ملت بومی آریایی درآمیخته و ایرانیان وحدت نژادی خود را حفظ کرده اند (افشار، ١٣٠٦: ٥٦٢ و ٥٧٤) تاریخ نگاری ایرانی در سال های پس از مشروطه که به صورتی آگاهانه به دنبال خودشناسی و هویت یابی جدیدی بود، بر ناسیونالیسم باستان گرا تکیه داشت .