داستان خارجی؛ امروز کودکی می‌میرد Literature and art

هدیه گرترود هیلده‌برانت* مترجم: اسدالله امرایی دختر گفت: «نگاه کن، چه برایت آورده‌ام!» و جعبه را به‌ طرف پیرزن داد. شاید پیرزن فقط نگاهی به جعبه می‌انداخت، آن را با دست کنار می‌زد و زیر لب زمزمه می‌کرد: «بعدا که وقت داشتم آن را باز می‌کنم. حالا دیگر خسته شده بود و با ناامیدی پیش خود اعتراف کرد که دیگر به‌‌ندرت قادر به درک پیرزن است. پیرزنی که صد سال پیش، مادرش بود، در دنیای دیگری زندگی می‌کرد و درواقع همیشه همان‌ جا زندگی کرده بود. پیرزن هیچ‌‌گاه کوشش‌های دختر را برای دوست داشته شدن و مورد تأیید قرار گرفتن، نپذیرفت؛ نه، پذیرفت، حتی آن را مصرف کرد، مکید و به‌ اتمام رساند، ولی هرگز واقعا او را درک نکرد. این بار حس می‌کرد موفق شده است. زمینه‌ی اصلی کار ادبی‌اش رمان و داستان کوتاه بود و در این زمینه‌ها خیلی زود جایگاهی ویژه کسب کرد، چنان‌که از سرآمدان ادبیات دهه‌ی چهل سوئد شناخته شده است.