Abstract:
روششناسی در اخلاق کاربردی به معنای روش توجیه و حلِ مسائل اخلاقی است. سه روش عمده در این عرصه به رقابت با یکدیگر برخاستهاند: روش نخست، قیاسگرایی است که بر اهمیت نظریههای اخلاقی و بهکار بستن آنها در توجیه مسائل اخلاقی تأکید دارد و به اصطلاح متضمن نگاه از بالا به پایین است. دوم، استقراءگرایی است که رویکردی جزئینگر و ضد نظریه دارد و بهاصطلاح طرفدار نگاه از پایین به بالا است. سوم، اصلگرایی است که با نگاهی اعتدالی به کاربرد نظریههای کلان اخلاقی در مقام عمل، سعی میکند تا با ضرب دو نگاه از بالا به پایین و از پایین به بالا، به راهحلّی منسجم دست یابد. موضوع بحث در این مقاله به روش دوم، یعنی استقراءگرایی مربوط میشود. این روش در جایی که داوریها را نمیتوان بهسادگی تحت هنجارهای کلّی قرار داد، بر تصمیمگیری عملی دربارۀ موردهای جزئی متمرکز میشود. طرفداران این روش شکلهای گوناگونی از استقراء را به رسمیت شناختهاند که مهمترین و جامعترین آنها عبارتند از: موردکاوی یا مطالعۀ اوضاع و احوال خاص، اخلاق داستانی و برخی تقریرهای فضیلتگرایی اخلاقی. این مقاله به بحث و بررسی موردکاوی اختصاص یافته و میکوشد تا نقاط قوّت و ضعف این رویکرد روشی را نشان دهد.
Machine summary:
376) هرچند هر يک از اين روش شـــناســـيها در درون خود رويکردهاي بديل معتدل تري را جاي داده اند که سـعي دارند جايگاهي درسـت به اصـول و حتي به برخي از انواع نظريه ها اختصــاص دهند، ولي در ميان آن ها شکل هاي شديدتر ضد نظريه اي يافت ميشود که هرگونه نقش توجيهي ، چه براي نظريۀ کلان اخلاقي و چه براي اصـــول اخلاقي ميان - ســـطح را به يکســـان رد ميکند .
جانسـن با دادن اين نقش هاي محوري به اصول اخلاقي، هم خود را از آن نوع موردکاوي مورد نظر تولمين کـه بـه نحو افراطي جزئيگرايانه اســـت ، دور ميکند و هم تفاوت هاي ميان موردکاوي و رقيب روش شـناختي اصـلي آن ، يعني اصل محوري بيشامپ و چيلدرس را کم ميکند (١٩٩٥ ,Jonsen)، ولي اگر در موردکاوي پا را از اين فراتر بنهيم ، به پذيرش معرفت شـناسـي اخلاقي جزئيگرايانه ، ضد اصل و ضـد نظريۀ جاناتان دنســي ميرســيم که کاري را که در اخلاق زيســتي معمول اســت را با تهديد روبه رو ميکند.
لازم به ذکر اســت که ديدگاه متداول دربارٔە اصــول در اخلاق زيســتي - به تبع راس - اين اسـت که عناصـر مختلف فعل (مانند، اين واقعيت که فعلي متضمن يک دروغ يا ستم است ) ممکن اســـت از يـک موقعيـت بـه موقعيـت ديگر کاملا ارزش يکســاني را حفظ کنند - يعني براي مثال ، دروغ گويي در همه موارد، يک عنصـر خطاسـاز١ اسـت - ولي وزن اين عنصـر از موقعيتي به موقعيت ديگر، بســته به واقعيت هاي خاص ، متغيراســت .
Particularism and Antitheory, in: The Oxford Handbook of Ethical Theory.
New York: Oxford University Press.
New York: Oxford University Press.