Abstract:
با توجه به اینکه در اندیشه سیاسی کلاسیک، انسان موجودی طبعا اجتماعی انگاشته میشود، بسیاری از مقوله¬های بشری که در دوران مدرن به عرصه خصوصی رانده شده است، در زمره مباحث فلسفه سیاسی قرار دارد و جایگاه برجسته¬ای را در آن اشغال میکند. «لذت» از جمله این مقوله¬هاست که فیلسوفانی مانند افلاطون و ارسطو و اخلاف آنها درباره آن تامل کردهاند و در چارچوب فلسفه سیاسی - اخلاقی خود بدان پرداختهاند. با این حال هر چند افلاطون رساله فیلبوس را اساسا به بررسی موضوع «لذت» اختصاص میدهد و ارسطو در دو بخش از اخلاق نیکوماخوس بدان میپردازد، با هلنیسم رومی به تدریج «لذت» از جایگاه سیاسی خود فروکاهیده شده، به عرصه اخلاق خصوصی هدایت میشود. اپیکور از جمله کسانی است که «لذت» را در مرکز توجه قرار میدهد، اما نه - مانند ارسطو - به عنوان فعالیتی اجتماعی، بلکه چونان مقولهای مربوط به تهذیب فردی و همین مقدمهای است برای آنکه در ادامه و با ظهور مسیحیت، «لذت» راندهشده از اندیشه سیاسی به امری کاملا الهیاتی تقلیل یابد و به جای آنکه در ترسیم جامعه نیکسامان جایی برای خود بیابد، به امری در چارچوب روابط انسان - خدا تبدیل میشود و در نتیجه دیگر نه موضوع فهم هنجاری اجتماعی و سیاسی، که مقولهای مربوط به فرمانبرداری از امر الهی است. با سنت آگوستین، این امر تثبیت میشود و «لذت» در سیر تطور خویش از امر سیاسی به امر مذهبی تحول مییابد که در ادامه، امکان ظهور لذتگرایی مدرن فارغ از مبانی اخلاق اجتماعی را فراهم میآورد. به منظور درک چگونگی تغییر جایگاه مقوله «لذت» از امر سیاسی در فلسفه اخلاق یونان به امر خصوصی در فلسفه سیاسی مدرن، مقاله حاضر به بررسی فرایند تحول «لذت» از امر هنجاری به یک مقوله صرفا مذهبی در دوران کلاسیک میپردازد.
Machine summary:
اپیکور از جمله کسانی است که «لذت» را در مرکز توجه قرار میدهد، اما نه - مانند ارسطو - به عنوان فعالیتی اجتماعی، بلکه چونان مقولهای مربوط به تهذیب فردی و همین مقدمهای است برای آنکه در ادامه و با ظهور مسیحیت، «لذت» راندهشده از اندیشه سیاسی به امری کاملا الهیاتی تقلیل یابد و به جای آنکه در ترسیم جامعه نیکسامان جایی برای خود بیابد، به امری در چارچوب روابط انسان - خدا تبدیل میشود و در نتیجه دیگر نه موضوع فهم هنجاری اجتماعی و سیاسی، که مقولهای مربوط به فرمانبرداری از امر الهی است.
بر همین اساس مکاینتایر نیز با اشاره به اینکه در اندیشه ارسطویی، فعالیتهای شهروندی میتواند در سمتوسوی خوبی، لذت یا مصلحت جهتگیری شود، تأکید میکند که شهروند نیک کسی است که در جستوجوی لذت یا مصلحتی باشد که در راستای منافع پولیس باشد (MacIntyre, 1988: 106-107) و البته باید توجه داشت که بروز تغییرات اجتماعی میتواند مفاهیم اخلاقی - هنجاری مقبول یک جامعه را دچار چالش سازد و با زیر سؤال بردن شبکه اخلاقی حاکم بر جامعه، این مفاهیم را با معانی تازهای بازسازی نمایند.
بر همین اساس برخلاف افلاطون و ارسطو که لذت را به مثابه امری سیاسی - اخلاقی در نظر میگیرند، این مفهوم در اندیشهورزی «اپیکور»-که کمتر به جنبههای سیاسی - اجتماعی مفاهیم اخلاقی نظر دارد و بیشتر آنها را در چارچوب اخلاق فردی مورد توجه قرار میدهد- مفهومی قائم به فرد میگردد.