Abstract:
ایران، یکی از حسّاسترین، پرتنشترین و، به نوعی، مهیجترین مقطع زمانی خود را در تاریخ معاصر، طی دهه1320ش تجربه نمود. اوج این شرایط، به اواخر دهه مذکور و اوایل دهه1330ش باز میگردد یعنی همان برهه زمانی که با نهضت ملی شدن نفت ایران، روی کار آمدن دولت محمد مصدق و در نهایت نیز کودتای28مرداد1332ش، مقارن بود. رخدادهای برجستهای در زمان موردنظر روی داد که هر یک، پیامدهای مهمی به همراه داشته و دارای انعکاس زیادی بود، چنانکه در مورد هرکدام از آنها، بحثها و چالشهای فراوانی در میان افراد و گروههای مختلف، وجود داشته و دارد. یکی از این رویدادها که بسیار مورد توجه قرار گرفته است، ماجرای قتل رئیس شهربانی کل کشور در زمان دولت مصدق میباشد. سرتیپ محمود افشارطوس که تقریبا سه ماه از شروع فعالیتاش بعنوان رئیس شهربانی سپری شده بود، در یک واقعهای تکان دهنده و بطرز فجیعی بقتل رسید. این واقعه، نه تنها در همان زمان، بازتاب شدیدی به همراه داشت، بلکه تا دههها بعد، و حتی تا زمان کنونی نیز یکی از موضوعات بسیار مهم و موردتوجه مرتبط با دوره نخست وزیری دکتر مصدق بشمار آمده، و بدلیل برخی مسایل همچون تاثیر این رویداد در وقوع کودتا و همچنین نقش برخی مخالفان مصدق در ماجرای موردنظر، نظرات متفاوتی در مورد آن ارائه گردید. در این مقاله، این موضوع مورد واکاوی قرار گرفته است. اگرچه،تاکنون کتابهایی بطورخاص در مورد این موضوع، به رشته تحریر درآمده، اما این منابع، علمی و حاصل یک کار پژوهشی همه جانبه بنظر نمیرسند، چراکه، یا براساس رویکرد سیاسی و حزبی خاصی به نگارش درآمده و یا آنکه بصورت ارائه مطالب خام مستند و غیرسازمانیافته میباشند. از سوی دیگر، افرادی نیز راجع به دولت مصدق و کودتای28مرداد، مبادرت به نوشتن کتب نمودهاند،که در ضمن آن، بر روی این ماجرا هم متمرکز شدند، اما بررسی آنها، کامل و همه جانبه نمیباشد. با این اوصاف، نویسنده مقاله، سعی نموده تا در حدّ توان علمی خود و اطلاعات تاریخی موجود، بطور جامع و سازمانیافته به این موضوع بپردازد، و البته، حتیالمقدور از دادههای تاریخی تکراری که منابع دیگر به آن اشاره کردهاند، پرهیز نموده، و مطالب تازه و جدیدی در راستای مستندسازی فرضیه پیشرو، در اختیار خوانندگان قرار دهد.
Machine summary:
کساني که در داخل ايران ، در اين آدم ربايي مشارکت داشتند، در سه دستۀ نظاميان ، گروه ها، و احزاب سياسي ، و دربار قابل تقسيمند و با آنکه بعد از تجسس براي پيداکردن عوامل اجرايي واقعۀ موردنظر و نيز در زمان بازجويي از مرتکبين قتل ، نام بسياري از آنان حتي برجسته ترين و معروفترين شخصيت ها در هر يک از سه گروه مورد بررسي ، مانند: سپهبد فضل الله زاهدي ، مظفر بقائي و محمدرضاپهلوي -افشا گرديد، با اين حال ، کوشيده ايم با استفاده از داده هاي تاريخي تازه ، مطالب نسبتا جديدي ارائه کنيم .
در واقع بايد گفت با توجه به سوابق سياسي بقائي و اينکه عمدتا با هر دولتي که روي کار مي آمد، به مخالفت برمي خواست ، مي توان خصايل اخلاقي توصيف شده در بالا را براي او تأييد نمود١١٣ اما بايد متذکر شد که براساس خاطرات همين شخص [جعفري ]، او به دليل انتقادات شديدي که از بقائي راجع به رويکرد خصمانه اش نسبت به مصدق داشت ، تقريبا سه ماه يعني از اسفند ١٣٣١ تا خرداد ١٣٣٢، رابطه خود را با بقائي و ديگر اعضاي موثر حزب زحمتکشان ، قطع کرده بود١١٤ لذا، طبيعي است که از فعاليت هاي آنان در اين مدت ، بي اطلاع باشد.
»١٢٤ هشتمين مورد، اين است که بقائي نه تنها در همان زمان ١٢٥ و يا چند سالي بعد از آن ، بلکه حتي تا پايان عمر خود (١٣٦٦) نيز حاضر نشد براي يک بار هم که شده ، صراحتا راجع به رابطۀ خود با حسين خطيبي و افسران عالي رتبه دستگيرشده در اين ماجرا و اينکه چرا متهمان پروندة قتل افشارطوس ، در بازجويي هاي خود، از او نام برده اند، توضيح شفافي ارائه دهد.