"او در برابر این نظریه مسلط، برای دین خاستگاهی عقلانی و اجتماعی قائل بود و با تحلیل منشأ اجتماعی دین، آن را از جادو و عوامل فردی جدا میکرد و نتیجه میگرفت که دین به دلیل کارکرد اجتماعی خود تا زمانی که جامعه وجود دارد، یعنی همواره، حضور خواهد داشت.
1. جامعهشناسی به مثابه علمی مستقل؛ تا پیش از دورکیم، کسانی چون کندورسه، منتسکیو و بیشتر از همه اگوست کنت بحثهای اجتماعی را مطرح کرده بودند و حتی کنت نام «جامعهشناسی» را برای رشته نظری خود پیشنهاد کرده بود، اما جدایی این رشته از دیگر رشتهها و استقلال آن مرهون تلاشهای بیوقفه دورکیم است.
دورکیم برخلاف کسانی که میگفتند که دین نتیجه اندیشه فردی افراد و کوشش برای پاسخ گویی به سؤالات اساسی بشر است، آن را یکسره امری اجتماعی میداند و تنها کارکرد آن را همین وحدتبخشی معرفی میکند.
دورکیم چنان دلمشغول نظریه خود درباره نقش وحدتبخش دین است، که تنها بر این وجه نگهدارنده آن تأکید میکند و از نقش انقلابی و تغییردهنده آن بیخبر است و در نتیجه از توجه به آیینهایی که در درون مسیحیت زاده شدند و عملا موجب گسست میان اعضای جامعه مسیحی شدند، مانند آیین پروتستان، باز میماند.
مردمشناسان نشان دادهاند که از نظر تاریخی توتمهای فردی مقدم بر توتمهای جمعی هستند؛ به این معنا که در جاهایی که نظام توتمیسم وجود دارد، نخست فرد از طریق رؤیا برای خود توتمی را بر میگزیده و آن را مظهر مانا میدانسته است، و بعدها توتمی را به عنوان نماد جامعه بر میگزیده است."