Abstract:
«قصه، توپ، رنگ»؛ اینها کلیدواژههای روحانی قصهخوان روستاهای کهگیلویه و بویراحمد است. اسماعیل آذرینژاد که خود نیز اهل دهدشت در این استان است، شش سال پیش، بعد از اتمام تحصیلات حوزوی به شهر خود باز گشته و شروع به فعالیت برای آموزش کودکان روستاهای استان خود کرده است. البته فعالیتهای آذرینژاد حالا محدود به قصهخوانی نیست و به مدرسهسازی و تجهیز مدرسهها رسیده است. او یک سالی است که در فضای مجازی هم فعالیت پررنگی دارد و اگر اهل این فضا باشید، شاید با او آشنایی داشته باشید. وقتی برای گفتوگو با او تماس میگیرم، شب است و دیروقت؛ با این حال باید پشت خط بمانم. گوشی را که برمیدارد عذرخواهی میکند و میگوید: «تلفنم مدام مشغول است و در روز دو مرتبه گوشیام را شارژ میکنم» با آذرینژاد مختصری درباره زندگیاش و روش کار و اهدافی که دنبال میکند صحبت میکنیم. او احتمالا با همان صبری که برای بچهها قصه میخواند، با من گفتوگو میکند. انگار نه انگار که در این ساعت شب بخش زیادی از جامعه خواباند. میگوید: «شب و روز ندارم؛ وقتی در روستاها هستم، در دسترس نیستم. وقتی از روستاها برمیگردم، تلفنها را جواب میدهم. هر روز همینطور است. اکنون در حال بازسازی چهار مدرسه هستیم. برای آنها حیاط و سرویس بهداشتی درست میکنیم. باید با معلمها و مهدکودکها بهطور مرتب هماهنگ باشم».
Machine summary:
اسماعیل آذرینژاد که خود نیز اهل دهدشت در این استان است، شش سال پیش، بعد از اتمام تحصیلات حوزوی به شهر خود باز گشته و شروع به فعالیت برای آموزش کودکان روستاهای استان خود کرده است.
سر کلاس پرورشی برای دانشآموزان رمان میخواندم و به آنها کتاب میدادم، اما در دبیرستان هم فضای کار مهیا نبود؛ زیرا کنکور روی زندگی بچهها سایه انداخته بود.
تا سه ماه پیش با ماشین خودم میرفتم اما به لطف دوستان در شبکههای مجازی توانستیم ماشینی برای این کار تهیه کنیم.
در روستاها معلمها را پیدا کردم و به آنها کتاب دادم تا برای بچهها بخوانند یا اگر فرد تحصیل کردهای در روستا بود، به او کتاب و وسایل دادهام تا براي بچهها قصه بخواند.
از طرفی، به بچهها هم کتاب میدهم و آنها را تا قرار بعدی که به این روستا بروم، تشویق به قصه خواندن برای یکدیگر میکنم.
آیا روش کار را پیش از شروع فعالیت در ذهن داشتید و دنبال میکردید یا در روند تجربه به دست آمد و پرورانده شد؟ از ابتدا قصه، توپ، رنگ وجود داشت؛ یعنی بازی میکردیم، قصه میخواندیم و نقاشی میکردیم، اما کلیدواژهها در ذهنم شکل نگرفته بود.
هنگامی که متوجه شدم مدارس در روستاها بیرنگاند و نمای خوبی ندارند، سعی کردم به کمک بچهها آنها را رنگآمیزی کنیم اما در مورد روش تربیتی باید بگویم که همواره به این سنین گرایش داشتم و نگاه تربیتی من از چند موضوع به وجود آمد؛ مطالعه، تجربه و نقدهای سازنده اطرافیان و دوستان در شبکههای مجازی.
به خانه آنها رفتم و از مادرش پرسیدم که چرا این کار را کرده است.