Abstract:
رئالیسم انتقادی، نحله ی نسبتا نوظهوری است که دو ادعای مهم دارد: ابتدا، این که جهان خارج،
مستقل از ما وجود دارد و دوم، این که معرفت به این جهان، آنگونه که هست، امکا نپذیر است.
برجسته ترین اندیشمند این جریان - در نظریه پردازی های خود سهم - (Roy Bhaskar) روی بسکار
بسیاری برای هست یشناسی قائل است. پرسش اولیه ایشان، این است که جهان چگونه باید باشد تا
معرفت ما از آن ممکن شود؟ پاسخی که به این پرسش مییدهد، هستی شناسی لایه بندی شده ای را در
برابر دیدگان به تصویر میکشد که شامل سه لایه: تجربی، بالفعل و واقعی است. این نوع هستی شناسی،
علاوه بر دیدگاه او در باب وجود ضرورت و مکانیسم های علّی و نیز طرح مفهوم غیب در نظریه ی
دیالکتیک وی، شباهت هایی را با هستی شناسی تشکیکی ملاصدرا مبتنی بر اصالت وجود به وجود
می آورد و این سوال در ذهن ایجاد م یشود که این دو هستی شناسی چه تفاو تهایی با یکدیگر دارند؟
این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی، مقایس های را بین هستی شناسی این دو متفکر انجام داده و
نشان می دهد؛ اگرچه بسکار در هستی شناسی لایهبندی شده ی خود با باور به وجود ضرورت و
مکانیسم های علّی از محسوسات فراتر رفته ولی هست یشناسی وی در نظام اندیشه ی صدرایی در
لایه ی ماده بوده و قائل به امر مجرد نیست و مفهوم غیاب در هستی شناسی هر یک از این دو
اندیشمند، اگرچه معنایی نزدیک پیدا می کند، ولی متفاوت است.
first, the outer world exists independently of us, and secondly, knowledge of this world, as it is, is possible. Roy Bhaskar, who is the most prominent thinker of this approach, appreciates a great contribution for ontology in his theorizing. His first question is how the world should be so that our knowledge of it becomes possible? The answer to this question depicts a layered ontology in front of the eyes, which includes three levels of empirical, actual, and real. In addition to his view of the existence of necessity and causal mechanisms, as well as introducing the concept of the unclean in his dialectical theory, this ontology reveals similarities between his ontology and the ontology of Mulla Sadra based on the originality of existence, and this question arises in the mind as to which differences exist between these two ontologies.
Utilizing a descriptive-analytic method, this paper draws a comparison between the ontology of these two thinkers and shows that although Bhaskar, in his layered ontology, has been exceeded perceptible things by his belief in the existence of necessities and causal mechanisms, his ontology is in the material layer in the system of Sadraian thought. And he does not believe in an immaterial thing, and although it is close in meaning, the notion of unseen is different in the ontology of each of these two thinkers.
Machine summary:
این نوع هستیشناسی، علاوه بر دیدگاه او در باب وجود ضرورت و مکانیسمهای علی و نیز طرح مفهوم غیب در نظریهی دیالکتیک وی، شباهتهایی را با هستیشناسی تشکیکی ملاصدرا مبتنی بر اصالت وجود بهوجود میآورد و این سوال در ذهن ایجاد میشود که این دو هستیشناسی چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟ این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی، مقایسهای را بین هستیشناسی این دو متفکر انجام داده و نشان میدهد؛ اگرچه بسکار در هستیشناسی لایهبندیشدهی خود با باور به وجود ضرورت و مکانیسمهای علی از محسوسات فراتر رفته ولی هستیشناسی وی در نظام اندیشهی صدرایی در لایهی ماده بوده و قائل به امر مجرد نیست و مفهوم غیاب در هستیشناسی هر یک از این دو اندیشمند، اگرچه معنایی نزدیک پیدا میکند، ولی متفاوت است.
حالت 4) آیا هستیشناسی بسکار، کاملا متناظر با هستیشناسی صدرا و با همان کلیت است؟ با توجه به آنچه از تفاوت غیاب در فلسفه ملاصدرا و نظریههای بسکار گفته شد، این حالت نیز رد میشود؛ اگرچه صحبت بسکار از نیروهای نوظهور و نیز ضرورت امور غیرمادی را پیش میکشند، اما همانگونه که توضیح داده شد، ضرورت و مکانیسمهای علی خود در درون لایه مادی هستیشناسی بسکار قرار دارند و تفاوت در دیدهنشدن و به فعلیتنرسیدن است، لذا امر مجرد بهمعنای بهتمامه به فعلیترسیدن نیست.