Abstract:
این مقاله تلاشی برای پیشبرد نظریه ارجاع اولیات به علم حضوری است و د رآن از آراء صدرایی استفاده خواهد شد.
برای این منظور چهار پرسش طراحی شده است که متمرکز به چهار ویژگی اساسی اولیات است. این ویژگیها
عبارتاند از: واقعنمایی، ضرورت، کلیت و پایه بودن اولیات. بایستی ریشهی دو ویژگی اول را در متن علم حضوری پیدا
کرد به گونهایکه ویژگی سوم و چهارم نیز محفوظ بماند؟ یعنی کلیت اولیات با ارجاع به علم حضوری مخدوش نشود
و نیز تییینهای ارائه شده در دفاع از اولیات از سنخ استدلال واستنتاج نباشد. مسئلهی واقعنمایی و کلیت در آثار مصباح
یزدی -که بسط دهندهی این نظریه است- مطرح و پاسخ داده شده است و د راین مقاله نییینهای جدیدتری برای آنها
ارائه شده است. دو مسئلهی دیگر در آثار ایشان مطرح نشده است. ننایج این مقاله اجمالا از این قرار است: نه تنها موضوع
و محمول اولیات، بلکه نسبت موضوع و محمول نیز به نحو مجمل در علم حضوری مندرج است. این علم اجمالی در
ذهن تفصیل پیدا میکند و این گونه قضایای اولی حاصل میشود. ضرورت این قضایا نیز به همین صورت به علم
حضوری ارجاع مییابد. پاسخ مسئلهی ابضا بکلی به جزئی این است که مفاهیم منتزع از علم حضوری با حفظ
واقعنمایی، دایرهی حکایتشان محدود به یک مصداق نیست و به تعبیر یکلی هستند و این خاصیت هر مفهومی است.
مطلب آخر اینکه فرآیند ارجاع اولیات به علم حضوری، از سنخ تبدیل علم اجمالی به تفصیلی، ایجاد تصور صحیح و
موارد مشابه است، نه استدلال؛ بنابراین آنچه گفته شد لطمهای به غیر استنتاجی بودن اولیات نخواهد زد.
Machine summary:
اولين راه ، نظريه ي ارجاع به علم حضوري است که در آثار مصباح يزدي شرح و بسط يافته است (مصباح يزدي، ١٣٨٣، ج ١، ص ٢٥٢) به اعتقاد ايشان علامه طباطبـايي کليـد حـل ايـن مسـئله را در اصول فلسفه و روش رئاليسم ارائه کرده اند و نظريه ي ارجاع علم حصولي به علم حضوري را ميتوان از بيانات ١ ايشان استنباط کرد (دومين کنگره فرهنگي به مناسبت سالگرد رحلت علامه طباطبايي،١٣٦٣، ص ٢٦٦) دومين راه ، نظريه ي کلاسيک است که به ابن سينا نسبت داده شده اسـت (کردفيروزجـايي، ١٣٩٣، ص ٢٤٦)٢ در ايـن مقاله صرفاً ديدگاه اول را بررسي خواهيم کرد و براي اين منظور چهار پرسش مطرح ميکنيم و به آن ها پاسـخ خواهيم داد.
بـه گفته ي وي اولين مصداق رابطه ي «علت » و «معلول » در اصل عليت به صورت حضوري درک ميشود (مصـباح يزدي، ١٣٧٥، ص ٥٦) همچنين در مورد اصل تناقض مينويسد: حقيقت اين است که نفس موجودي را با علم حضوري درک کرده و سپس در حال ديگري آن را نيافته و با مقايسه ي اين دو حال ، استعداد درک مفهوم وجود و عدم را پيدا کرده است و قضيه ي محال بودن تناقض چيزي ، جز بيان اين حقيقت نيست که در فرض صدق مفهوم وجود به هيچ وجه جايي براي صدق مفهوم عدم از همان جهت صادق بودن مفهوم وجود نيست (مصباح يزدي، بيتا، ص ٣٦).
توضيح اينکه نفس از طريق علم حضوري مستعد درک مفهوم وجود و عدم ميشود و حقيقت اصل تناقض نيز در خود اين مفاهيم منـدرج است .