Abstract:
حزب توده به عنوان بخشی از تاریخ ایران، همواره مورد کنکاش قرار گرفته و متون بسیاري در این
زمینه به رشتۀ تحریر درآمده است. این حزب در دهۀ 20 و اوایل دهۀ 30 یکی از احزاب بزرگ جهان
زندگی ایران محسوب می شد، و در بسیاري از معادلات آن ایفاي نقش می کرد. با این وجود، نتوانست
آن گونه که بایستۀ وزن آن بود در مبارزه علیه استبداد و پیشبرد دموکراسی موفق باشد. عوامل
متعددي در این عدم موفقیت مؤثر بود؛ در همین جهت مقالۀ حاضر بر این استدلال پیش می رود که:
رویکرد ایدئولوژیک حزب توده در قبال نهادها و گفتمان هاي جامعۀ مدنی در بدو پیدایی تا زمان
کودتاي 1332 یکی از مهمترین علل عدم تحقق دموکراسی بود. حزب توده، بر اساس ایدئولوژي
مارکسیسم- لنینیسم، با گفتمان ها و نهادهاي جامعۀ مدنی تعامل می کرد که طی آن، این گفتمان ها یا
منافع طبقاتی را تأمین می کردند و دشمن محسوب می شدند و یا ابزاري براي رسیدن به مرحلۀ
سوسیالیستی بودند. لذا در ایدئولوژي حزب توده بدیل برساختن دموکراسی وجود نداشت و به همین
دلیل هیچ یک از گفتمان هاي جامعۀ مدنی شایستۀ همکاري و گفتگوي سازنده نبودند. در این مقاله،
جامعۀ مدنی در مفهوم هابرماسی آن به کار رفته که عبارت از حوزة عمومی و روابط مبتنی بر عقلانیت
مفاهمه اي است.
Machine summary:
بـه همین دلیل ، درک بهتر ایدئولوژی حـزب تـوده و تعامـل آن بـا جامعـۀ مـدنی، بـر اسـاس سـه عملکردی که برای ایدئولوژیهـای سیاسـی آمـد، نیازمنـد نگـاهی بـه جایگـاه جامعـۀ مـدنی و گفتمانهای حوزٔە عمومی در اندیشۀ سیاسی مارکس و لنین است .
این ایدئولوژی اگرچه قائل به اندیشه های مارکس بود، اما سؤالی که ذهن واضع آن را بـه خود مشغول کرد، این بود که آیا باید تورق تقویم تاریخ را نظاره کرد تا مرحلـۀ آگـاهی طبقـاتی برای انقلاب فرا رسد، یا اینکه با اقدامی انقلابی جهشی تاریخی داشت و مستقیما گام به مرحلـۀ دیکتاتوری پرولتاریا نهاد.
چنـین فرهنگـی، در میـان گفتمانهای جامعۀ مدنی در حکومت های غیر دموکراتیک ، بسی بیشتر حائز اهمیت اسـت ؛ زیـرا آنها به عنوان اپوزسیون اگر به دنبال برساختن بدیلی دموکراتیک هستند، باید پـیش از آنکـه برای کسب قدرت تلاش کنند، با گفتگو، هم به انسجام و اعتماد دست یابند و هـم راهـی بـرای همزیستی بیابند، و بدون تردید این امر فقط از طریق گفتگو ممکـن خواهـد شـد.
نگرش ایدئولوژیک حزب توده، نسبت به سایر گفتمانهای زیست جهـان ایـران، بـه ایـن حـد محدود نمیشد، بلکه در همان حال با پیروی از سیاست های شوروی، بازی قدرتهای جهـانی را تحت عنوان امپریالیسم -کمونیسم به درون جهان زندگی ایران کشاند و هر آنچه در درون قالـب ایدئولوژی لنینیستی و سیاست های شوروی قرار نمیگرفت ، نمایندٔە امپریالیسم بود و بـه حکـم جبر تاریخ که لنین رسالت آن را بر دوش «حزب» گذاشته بود، میبایست از عرصۀ زیست جهان حذف میشد.