Abstract:
ابوالفضل بیهقی (۴۷۰-۲۸۵ ه.ق) در زمانهای میزیست و دبیر رسایل خاندانی بود که اگر
هم میخواست نمیتوانست آزادانه ابراز عقیده کند. این وضعیتی بود که تمام معاصرین او
داشتند؛ به ویژه افرادی که از شغل و منصبی دیوانی نظیر او برخوردار بودند. او مدت
طولانیء دبیر دیوان رسایل بود و مدتی نیز ریاست این دیوان را بر عهده داشت. تایید این
معنی زندانی و گرفتار شدن او در سالهای پایانی خدمات دیوانیاش در زمان سلطان
عبدالرشید است. حبسی که علیرغم احتیاط مفرطاش صورت گرفت. نگارنده در این
پژوهش میکوشد احتمال گرایش نهانی بیهقی به اعتزال یا حتی معتزلی بودن پنهانی او
را بررسی کند و شواهد پنهان و آشکار آن را در متن به دست دهد؛ شواهدی که اندک
هم نیست.شرایط زمان او و ضرورت و دلایل تقیهی او هم به اجمال بررسی خواهد شد.
Machine summary:
(مطهری،1389: 198) در آغاز مجلد پنجم، از محتوم بودن سرنوشت انسان میگوید؛ البته این مورد خاص مانند بسیاری موارد دیگر در توجیه علل و عوامل شکست و پیروزیهای حاکمان غزنوی است، پرستار زادهای که بر اساس باورهای دیرین ایرانیان شایستهی فرمانروایی محسوب نمیشد و مضاف بر اینکه به طور عام میتواند بازماندهی عقاید زروانی باشد؛ چنانکه فردوسی نیز بر همین عقیده است: «و قضای ایزد، عزوجل، چنان رود که وی خواهد و گوید و فرماید نه چنانکه مراد آدمی در آن باشد که بفرمان وی است، سبحانه و تعالی، گردش اقدار و حکم او راست در راندن منحت و محنت و نمودن انواع کامکاری و قدرت و در هر چه کند عدل است و ملک روی زمین از فضل وی رسد ازین بدان و از آن بدین الی ان یرث الله الارض و من علیها و هو خیر الوارثین» (بیهقی،1392، 3) از دیگر شواهد اشاره به قضا و قدر موارد ذیل است: «و بقضای خدای، عزوجل، رضا باید داد؛ و از این باب بسیار سخن نیکو گفت و فذلک آن بود که بودنی بوده است».
ابوالفضل بیهقی نیز در کتاب خود به این واقعه تاریخی اشاره کرده است (بیهقی، ج6: 190) معتصم بالله ابواسحاق محمدالمعتصمبالله هشتمین خلیفهی عباسی فرزند هارونالرشید که پس از فوت مأمون درسال 218ه.