Abstract:
غایت اصلی در مباحث معرفت شناختی از منظر فیلسوفان رسیدن به شناخت یقینی و حقیقی است. از این منظر، فیلسوفان مختلف با دیدگاه ها و مبانی فکری متفاوت، همواره تلاش کرده اند مبنا و چهارچوبی را برای حصول نتیجه مورد نظر پی ریزی کنند. ملاصدرا و دکارت نیز از زمره تلاش گران این عرصه هستند. ملاصدرا و دکارت هر دو قیاس را محور نظریه معرفت شناسی خود قرار داده اند و امکان حصول به معرفت یقینی را از این راه امکان پذیر می دانند. باوجود اشتراک در این مبنا، از وجوه اختلاف آن دو در باب این مسأله باید به این نکته اشاره کرد که قیاس مورد نظر ملاصدرا همان قیاس ارسطویی مبتنی بر منطق صورت است اما قیاس در منطق معرفتی دکارت بیشتر از منظر منطق ماده و رابطه بین حقایق نگریسته می شود و نه صرفاً از منظر رابطه مفاهیم مورد مطالعه. همچنین به نظر می رسد عقیده ملاصدرا برای بهره گیری از قیاس به عنوان نوعی از استدلال مبتنی بر منطق صورت در مقایسه با دیدگاه دکارت برای استفاده از قیاس به عنوان نوعی استدلال مبتنی بر منطق ماده، دست کم در مقام داوری و ارزشیابی پذیرفتنی تر می نماید.
The main end of epistemological discussions from the point of view of philosophers is the attainment of certainty and truth. From this point of view, different philosophers, with different views and ideas, have always tried to establish a basis for achieving the desired result. Mulla Sadra and Descartes are among the most sought-after. Both Mulla Sadra and Descartes have made the deduction the tool of their epistemological theory and consider the possibility of attaining certainty in this way possible. While sharing this view, the differences between the two regarding this issue should be noted that Mulla Sadra's deduction is Aristotelian deduction based on facial logic, but in Descartes' epistemic logic it is more concerned with the logic of matter and the relation between facts. And not merely from the perspective of the relationship of the concepts studied. It is noteworthy that Mulla Sadra's view as an deduction underlies the arguments of Aristotelian face logic and tradition, because of the real and objective rules and laws in which both senses and rationales are used, in contrast to Descartes's view that his meaning is based on deduction. It builds on the logic of matter and focuses solely on recommendation and order, making it more acceptable and acceptable, at least in terms of evaluation.
Machine summary:
شايان ذکر است ، ديدگاه ملاصدرا به عنوان تبيين قياس در ذيل مباحث منطق صورت و سنت ارسطويي، به دليل قواعد و قوانين واقعي و عيني که در آن از محسوسـات و معقـولات هردو استفاده مي شود، در مقايسه با نظرگاه دکارت که مرادش از قياس را مبتني بر منطـق مـاده بنـا مـي کنـد و صـرفًا بـه توصيه و سفارش تأکيد مي ورزد، دست کم در مقام ارزيابي، پذيرفتني تر و مقبول تر مي نمايد.
بررسي هاي نگارنده نشان مي دهد آنچه در فلسفه ملاصدرا و دکارت محور پژوهش هاي معرفت شناختي آنهـا قـرار داشـته اسـت ، مسأله منطق و استفاده از اصول و قواعد آن براي دست يابي بـه شـناخت حقيقـي و يقينـي اسـت .
از يـک سـو، ملاصدرا و فيلسوفان مکتب وي منطق و قياس منطقي را اصلي ترين و يقين آورتـرين راه بـراي کسـب معرفـت مي دانند و از طرف ديگر، دکارت نيز که منطق خود را بر پايه روش خود بنـا مـي نهـد بـا اسـتفاده از اصـول و قواعد منطق و روش خود تلاش دارد به آن واسطه معرفت يقيني را تبيين و استخراج نمايد.
دکارت تنها اين دو روش ، يعنـي شهود و قياس (استنتاج ) را براي رسيدن به معرفت حقيقي و يقيني مي پـذيرد و معتقـد اسـت سـاير روش هـا در مظانّ خطا و اشتباه قرار دارند و نمي توان آنها را به عنوان روشي که ما را در رساندن به حقيقت ياري مي کند، پذيرفت .