Abstract:
چکیده
مفهوم «بنیادگرایی» اصالتا متعلق به حوزه تحقیقات دین و بهویژه دین مسیحیت بوده؛ اما بهتدریج آن را وارد سایر دینها نیز کردهاند. پژوهشگران این حوزه در تلاش بودهاند ضمن بررسی تاریخ ظهور این پدیده، دلایل شکلگیری و وجوه مشترک آن در دینهای مختلف را بکاوند. اما بهدنبال چند واقعه تاریخی، ازجمله انقلاب ایران، قضیه سلمان رشدی و بهویژه اتفاقهای 11 سپتامبر 2002، واژه «بنیادگرایی» در عرصه عمومی غرب توسط رسانهها مصادره شد و با استحاله کامل، به یک دال با دلالتهای سیاسی و غیردینی بدل گردید. در این فرایند که در چارچوب کلانروایت نوشرقشناسی تحقق یافت، دو راهبرد نشانهشناسی پیگیری شده است. ابتدا تلاش میشود مدلولهای چندگانه «بنیادگرایی» در دینهای مختلف به یک مدلول واحد و متعیّن، یعنی دین اسلام، تقلیل یابد و در گام بعد مدلولهای گسترده دین اسلام (و به بیان بهتر مسلمانی) به یک مدلول بسیار کوچک یعنی «افراطیهای مسلمان» فروکاسته شود. محسن حمید در رمان جریانساز خود برآن بوده است تا ضمن بازنویسی این روایت/ فرایند، ضمن کمک به تکثیر دلالتهای بنیادگرایی، دلالتهای اصیل دینی آن را احیا نماید، از تحدید مدلولهای آن جلوگیری کند و راه را بر دوقطبیسازی مورد پسند گفتمان نوشرقشناسی یعنی همان دوقطبی شرق ـ غرب یا اسلام ـ لیبرالیسم ببندد. در مقاله حاضر با تکیه بر آرای نظریهپردازان حوزه «بنیادگرایی» و مقایسه آن با چگونگی بازنمایی آن در رمان بنیادگرای مردد، نشان داده شده که چگونه اثر ادبی میتواند ضمن تایید بخشی از نظریهها، بینشهای جدیدی در این حوزه ارائه دهد و کمک کند تا پیچیدگیهای این موضوع در دنیای جدید واکاوی شود. این جستار درصدد است تا استدلال کند که چگونه رمان بنیادگرای مردد برداشتهای رسانهای و حتی نخبگانی در دنیای غرب از «بنیادگرایی» را بهچالش میکشد و به بازتعریف و بازمصادره آن دست میزند.
Abstract
9/11 attacks has turned “fundamentalism” to one of the most used words in the media, and among intellectuals around the world, especially in the West. Many books have been written to investigate the probable reasons of the emergence of the phenomenon. Literature, and specifically fiction, has also abundantly contributed to the discussions about fundamentalism. Mohsin Hamid, the well-known Pakistani writer, in his novel The Reluctant Fundamentalist (2007) treated fundamentalism from a new perspective. The present article will first discuss the famous theoretical books written about fundamentalism, then through applying them to The Reluctant Fundamentalist, will try to suggest the ways Hamid has meaningfully contributed to the discussion. The article will try to show that how The Reluctant Fundamentalist has challenged both the public, state, and even the elite views about
Fundamentalism, appropriation, golden age
Machine summary:
محسن حميد در رمان جريان ساز خود برآن بوده است تا ضمن بازنويسي اين روايت / فرايند، ضمن کمک به تکثير دلالت هاي بنيادگرايي، دلالت هاي اصيل ديني آن را احيا نمايد، از تحديد مدلول هاي آن جلوگيري کند و راه را بر دوقطبيسازي مورد پسند گفتمان نوشرق شناسي يعني همان دوقطبي شرق ـ غرب يا اسلام ـ ليبراليسم ببندد.
١. مقدمه وقايع ١١ سپتامبر ٢٠٠١ «بنيادگرايي» را به يکي از پرکاربردترين واژه ها و بحث انگيزترين پديده ها در رسانه هاي مختلف تبديل کرده است (٢٠٠٧ ,Stierstrofer &Pesso-Miquel )؛ 3 اما بحث دربارة مفهوم «بنيادگرايي» سال ها پيش از اين واقعه ، هم در عرصۀ عمومي و هم در محافل تحقيقاتي و نخبگاني، درگرفته بوده است .
اما بسياري از خوانندگان و منتقدان دو مسير را درپيش گرفته اند: از يک سو «بنيادگرايي» را در معناي ايفادشده در عرصۀ عمومي به بحث گذاشته و از پرداختن به وجوه ساختاري آن که در داستان مطرح شده است ، غفلت کرده اند؛ از سوي ديگر همان گونه که پيتر موري ٥ (١٣٨ :٢٠١١) به درستي بيان ميکند، اين دست از خوانندگان با قبول اين پيش فرض که شخصيت اصلي رمان با نام چنگيز مصداق «بنيادگرايي» مورد اشاره در عنوان رمان است ، تلاش کرده اند نشانه ها و دلايل گرويدن او به «بنيادگرايي» در روايت را از زواياي مختلف و با تکيه بر نظريه هاي ادبي، سياسي و اجتماعي بکاوند.
"From “the Politics of Recognition” to “the Policing of Recognition”: Writing Muslims, Ummah, Nation and Modernity in Hanif Kureishi and Mohsin Hamid" in R.
"Focus on Fundamentals: Personal and Political Identity in Mohsin Hamid’s The Reluctant Fundamentalist".