Abstract:
نظامهای سیاسی پس از استقرار به منظور تحکیم پایههای قدرت خود میکوشند نهادها و جریانهای فرهنگی را در اختیار گرفته، با برنامهریزی و مهندسی فرهنگ، نیروها و طبقات اجتماعی، نخبگان و در نهایت جامعه مدنی را با ساختارها و ایدئولوژی مورد نظر خود همسو کنند تا زمینه برای تثبیت و تداوم مشروعیت نظام سیاسی فراهم شود. برهمین اساس، نظامهای سیاسی به ترویج و تقویت بخشی از فرهنگ تحت عنوان «فرهنگ راهبردی» میپردازند که به تثبیت و تحکیم آن نظامها کمک میکند. درهمین راستا، حکومت پهلوی با ترویج فرهنگ راهبردی موردنظر خود (ناسیونالیسم شاهنشاهی، غربگرایی، سکولاریسم و تقابل با سنن مذهبی) کوشید پیوند جامعه با نظام سیاسی را تقویت و تثبیت گرداند. اما در این کار ناکام ماند زیرا از یکسو فرهنگ راهبردی عصر پهلوی با فرهنگ عمومی و جریانهای ریشهدار فرهنگی در تعارض بود و از دیگرسو، نهادها و سیاستهای فرهنگی دولتی طی این دوران دستخوش تناقض و دوگانگی بودند: در حالیکه فرهنگ راهبردی طی این سالها در صدد مشروعیت بخشی به ساختارهای اقتدارآمیز دولت مطلقه بود، حکومت میکوشید خود را پایبند به عناصر حکومتداری مدرن بر پایه مشروعیت مردمی قانونی معرفی کند. ناتوانی نظام سیاسی در ایجاد اصلاحات عمیق در رابطه دولت و ملت، زمینههای بحرانهای شدید سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و در نهایت، شکلگیری انقلاب را فراهم ساخت. به بیان دیگر، نظام فرهنگیِ دستگاه حاکمه پیش از سرنگونی سیاسی، فروریخته بود و نظام صرفاً با اتکا به زور و ارعاب به حیاتش ادامه میداد. مقاله حاضر با رویکردی نو، و از زاویه فرهنگ راهبردی به شکست نظام پهلوی پرداخته است. بدین منظور، سه عامل اصلی ناکامی فرهنگ راهبردی عصر پهلوی، شامل تعارض میان عناصر فرهنگ راهبردی، تعارض عناصر فرهنگ راهبردی با عناصر ریشهدار فرهنگی، و تعارض در حوزه نظر و عمل (ایدئولوژی و واقعیتها) را توضیح داده و مصداقهای آن را برشمردهایم تا نشان دهیم چگونه تناقضات فرهنگی راهبردی موجبات فروپاشی سیاسی دودمان پهلوی را فراهم کرد.
Machine summary:
اما در اين کار ناکام ماند زيرا از يک سو فرهنگ راهبردي عصر پهلوي با فرهنگ عمومي و جريان هاي ريشه دار فرهنگي در تعارض بود و از ديگرسو، نهادها و سياست هاي فرهنگي دولتي طي اين دوران دستخوش تناقض و دوگانگي بودند: در حاليکه فرهنگ راهبردي طي اين سال ها در صدد مشروعيت بخشي به ساختارهاي اقتدارآميز دولت مطلقه بود، حکومت ميکوشيد خود را پايبند به عناصر حکومت داري مدرن بر پايه مشروعيت مردمي قانوني معرفي کند.
دودمان پهلوي که ٥٣ سال در ايران بر اريکه قدرت بود کوشيد فرهنگ راهبردي مورد نظر خود را در جامعه ترويج کرده و مردم و نيروهاي اجتماعي را با نظام سياسي همسو و همراه گرداند.
اقدامات فرهنگي پهلوي اول زمينه هاي ابتدايي گسست ميان فرهنگ راهبردي با فرهنگ سياسي عمومي جامعه را فراهم کرد؛ فرهنگ ناسيوناليسم شاهنشاهي غرب گرا با جهت گيري فرهنگي اسلام گرايانه که مورد پذيرش بخش قابل توجهي از مردم و نيروهاي اجتماعي بود تقابل و تضاد قرار گرفت .
طي ◊ 13 اين سال ها، رژيم ميکوشيد ايدئولوژي (٥) و فرهنگ راهبردي مورد نظر خود را در جامعه ترويج کرده و به تبع آن ، مشروعيت نظام سياسي را تقويت و تثبيت گرداند؛ ايدئولوژياي که عناصر تشکيل دهنده آن هم در تعارض با يکديگر، هم در تعارض با فرهنگ عمومي و جريان هاي ريشه دار فرهنگي بود و هم با واقعيت عيني و ملموس جامعه در تعارض دائمي به سر ميبرد.