انجمن ادبی حکیم نظامی Literature and art

"خوروش دیلمانی جامی دگر مست مستم ساقیا امشب بده جامی دگر تا ز خود بیرون شوم یک چند ایامی دگر چون بسوی دوست با مستی قدم برداشتم‌ به که در مستی براه او نهم گامی دگر مطربا شوری بپا کن نغمهء مستانه ساز ز آنکه آمد از بر معشوق پیغامی دگر زین سپس گوش دلم بر نغمه موزون اوست‌ بو که آید از پی پیغام الهامی دگر گرچه از هرگوشه‌ای دل میبرد مه پیکری‌ کی پسندد ذوق من جز او دلارامی دگر هر طرف صید افکنی افکنده دام و دانه‌ای‌ غافلم خواهم اگر جز زلف او دامی دگر آشیان مرغ دل شد بام حسنش،تا ابد کی هوس دارد نشیند بر لب بامی دگر زاهدا منعم مکن از عشق و می،کز دور چرخ‌ نیست ما را جز می‌و مستی سرانجامی دگر دوش دیدم(خوروش)شوریده را سرمست و گفت‌ مست هستم ساقیا امشب بده جامی دگر وحیدزاده(نسیم) رباعی با مردم آزاده صفا باید کرد دنبالهء ناکسان رها باید کرد در راه حقیقت و کمال مطلوب‌ پروانه صفت خویش فدا باید کرد *** نه علم و عمل نه جاه و مالی داریم‌ وز جور فلک بدل ملالی داریم‌ با اینهمه خرمیم و خرسند از آنک‌ با ما هرخی گاه وصالی داریم رحمت موسوی رشت معاصران‌ رباعی افسوس چه چاره‌ای غم جانان را؟ فریاد چه شکوه،درد بی‌درمان را؟"