Abstract:
تولید دانش در هر دوره تاریخی برآیند نقش آفرینی کنشگران در مناسبات قدرت است. از اینرو بررسی نسبت دانش و قدرت اهمیتی اساسی در بازشناسی فضای گفتمانی دورههای تاریخی خواهد داشت. با فرض اینکه دانش دلالت بر هر آن چیزی دارد که کاربران یک جامعه به عنوان دانش تلقی مینمایند، در این مقاله نسبت دانش و قدرت در عصر اموی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. چارچوب نظری مقاله، مدل میشل فوکو در تحلیل نسبت قدرت و دانش است. از کاربست این مدل چنین بر میآید که امویان فاقد مشروعیت دینی لازم جهت حکومت بر جامعه اسلامی بودند. از این روی نیازمند صورت بندی جدیدی از دانش بودند که بتواند با پر کردن خلا مشروعیت دینی، زمینه تنظیم رفتار اجتماعی مسلمانان در مناسبات جدید قدرت را فراهم کند. به همین سبب تلاش کردند تا از مهمترین منابع دانش در جامعه صدر اسلام یعنی حدیث، شعر و قصهپردازی به منظور ترمیم بحران مشروعیت دینی خود بهره ببرند. به این ترتیب با جعل احادیث، منع از روایت احادیث ناظر بر فضایل اهلبیت و سرودن شعر و قصهپردازی در بزرگداشت خود، دانشی تولید کردند که ضمن منحرف جلوه دادن اهلبیت از اصول عقاید اسلامی، زمینه به حاشیه راندن شیعیان از مناسبات قدرت و دستیابی خود به اقتدار لازم جهت تداوم حکومت را فراهم کنند.
Knowledge production at any moment in history is the result of the powerful historical agent’s role. Therefore, considering the proportion of knowledge and power would have a fundamental significance in the historical period’s discourse atmosphere recognition. According to the assumption that knowledge implies everything that users of a community deem as knowledge, this article considers the proportion of knowledge and power in the Umayyad period. The theoretical framework of the article is Michel Foucault’s model in analyzing the proportion of power and knowledge. Using this model indicates that the Umayyad lacked the necessary religious legitimation to rule the Islamic society. Therefore, they needed a new form of knowledge to regulate the social behavior of Muslims in new power by filling the religious legitimation vacancy. For this reason, they tried to take advantage of knowledge most significant sources in the early Islamic Society that is Hadith, poetry, and storytelling to recover their religious legitimation crisis. Hence, by forging the hadiths, prohibiting the narration of hadiths on the virtues of Ahl al-Bayt, and composing poetry and storytelling to their honor, they produced a knowledge that while showing Ahl al-Bayt to became deviated from Islamic beliefs principles, provides a background to marginalize the Shiites from power to achieve the necessary authority to sustain the government.
Machine summary:
نسبت دانش و قدرت در عصر اموي: سياست هاي فرهنگي امويان عليه شيعيان محمد حسن بيگي 1 2 مجتبي حيدري چکيده توليد دانش در هر دوره تاريخي برآيند نقش آفريني کنشگران در مناسبات قدرت اسـت .
به اين ترتيب بـا جعـل احاديث ، منع از روايت احاديث ناظر بر فضايل اهل بيت و سرودن شعر و قصه پـردازي در بزرگداشت خود، دانشي توليد کردند که ضمن منحرف جلـوه دادن اهـل بيـت از اصـول عقايد اسلامي، زمينه به حاشيه راندن شيعيان از مناسبات قدرت و دست يـابي خـود بـه اقتدار لازم جهت تداوم حکومت را فراهم کنند.
در اين نوشتار، دانش دلالـت بـر تمـام مجموعـه انديشـه و اعمال پذيرفته شده براي هر گروه اجتماعي يا جامعـه اي دارد کـه بـه عنـوان واقعيـت پذيرفته شده است (مک کارتي، ٥٦-٢١).
زيرا اگر اين تلقي از دانش را بپذيريم ، در آن صورت بررسي پيامدهاي معرفت در سياست هر دوره تاريخي به کشف پايه هاي جمعي رقابـت گـروه هـا بـراي دست يابي به اقتدار رهنمون ميشود.
البته اين بـدان معنـا نيسـت کـه نسبت قدرت و دانش در عصر اموي مورد بررسي پژوهشگران قرار نگرفته است .
فشار اين شرايط امويان را بر آن داشت تا بـا توليـد و جعـل دانش مطلوب خود شکاف موجود ميان عقيده اسلامي و چهره سياسي خـود در جهـان اسلام را پر نمايند.
امويان ضمن بهره مندي از حديث به عنوان منبع بازشناسي بايسته هاي عقيده اسلامي به شعر و قصه پردازي به مثابه مهمترين مصاديق دانش در عصر جاهليت تمسک جستند و دانشي توليد و بازتوليد کردند که زمينه تداوم قدرت سياسي آنها را فراهم کند.