Abstract:
پیشرفت هر جامعه ای بیش از هر چیز در گرو عملکرد مطلوب نظام آموزشی آن کشور است و آنچه در قلب نظام آموزشی هر کشور جای دارد، معلم است. معلم را میتوان واسطه بین سیاستهای نظام آموزشی و دانش آموزان دانست. بنابراین آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد استفاده از معلمان آگاه با شناخت و دانش کافی و مناسب است. دانش معلم باید جامعیت و مانعیت لازم را داشته باشد. معلم نیازمند است در حوزههای دانش پداگوژی، دانش محتوایی و دانش محتوای پداگوژی شناخت کافی داشته باشد تا بتواند رسالت خویش را در آموزش و پرورش به بهترین شکل ممکن انجام دهد. به نظر میرسد جای دو نوع دانش دیگر در میان دانشهای معلم خالی باشد و آن دانش بافت جامعه و دانش فراشناختی است. منظور از دانش بافت، آگاهی معلم از شرایط تاریخی، جامعهشناختی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه محل خدمتش است. منظور از دانش فراشناختی این است که معلم بر انواع دانش خود و چگونگی استفاده از آنها نظارت کند و در این زمینه انعطاف لازم را داشته باشد.
Progress of any society is dependent on the performance of its educational system and teacher is the heart of the educational system of each country. Teacher is between the educational system policies and students, So use of teachers with the understanding and knowledge is very important for any society. The teacher needs comprehensive knowledge. The necessary knowledge for teacher is in the areas of pedagogy knowledge, content knowledge and pedagogical content knowledge for optimal performance in education. It seems that the two types of other knowledge is Necessary for teacher: context Knowledge and metacognition knowledge. Context Knowledge is the teacher awareness of history, sociology, politics, economic and culture about his society. This type of knowledge helps to teachers that have adequate control over their educational context. The metacognition knowledge is teacher awareness about his knowledge, monitoring and flexibility about it.
Machine summary:
معلـم بـه دانـش نظـري قـوي نيـاز دارد تـا آن را پايـه و سـتون فعاليت هاي آموزشي و پرورشي خود قرار دهد و نيز به دانش عملي نياز دارد زيرا در اکثـر مواقـع ناگزير است از ميان راه ها و بديل هاي مختلف دست به انتخاب بزند و از آنجايي کـه گـاهي هـيچ تصوري از پيامدهاي بکارگيري توصيه هاي تربيتي ندارد، پس ناگزير است توصـيه هـاي مختلـف و رقيب را به بوته آزمايش بگذارد و از طريق درس گرفتن از شکست ها يا يادگيري از تجربياتش در موقعيت هاي مختلف تربيتي، عمل حرفه اي خويش را توسعه دهد.
اين در صورتي است کـه معلـم بتوانـد بـه شـکلي منسـجم دانـش تخصصي خود را با دانش تعليم و تربيت ، روان شناسي و زمينه هـاي موردنيـاز ادغـام نمـوده و بـه شکلي از آن در کلاس درس استفاده نمايد که آموزش و يادگيري را بـراي خـود و دانـش آمـوزان معنيدار کند.
1. Pedagogical Content Knowledge 27 دبورا (٢٠٠٠)، معتقد است دو نوع PCK قابل تميز است : يک نـوع از ايـن دانـش ، شـناختن کودکان و دانستن نظرات آن ها در مورد محتواي آموزشي اسـت و نيـز مـوانعي کـه در فهميـدن محتوا با آن مواجه ميشوند و نوع ديگر آن استفاده از برخي راهبردهاي آموزشي ١ بـراي تسـهيل يادگيري کودکان است براي مثال راهبردهايي براي کمک به اقليت ها و دانش آموزان دو زبانه .