Abstract:
هر نظریهای درباره عدالت، بر بنیانهای نظری استوار است که یکی از مهمترین آنها بنیان هستیشناختی است. در این پژوهش تلاش شده تا بنیان هستیشناختی عدالت در اسلام و لیبرالیسم با استفاده از روش تفسیری و تطبیقی روشن گردد. در این راستا آرای دو تن از متفکران برجسته معاصر، آیتالله جوادی آملی و جان رالز بررسی و مقایسه شده و نشان داده شده که رالز به لحاظ هستیشناختی فردگرا و انسانمحور است و در مقابل، آیتالله جوادی آملی دارای هستیشناسی سهضلعی است و بر ترابط انسان با خداوند و بقیه هستی تاکید دارد. این امر دلالتهای مهمی در تنظیم نظریه عدالت آنها دارد.
Machine summary:
به گفته وی اگر دلیل احتیاج جهان به خداوند را - طبق نظر کسانی که قائل به حرکت جوهری نیستند - حدوث آن بدانیم، بر فرض حدوث ماده و ازلی نبودن آن، وقتی که حادث شد، از کتم عدم بیرون آمده است و دیگر نیازی به مبدأ فاعلی ندارد؛ زیرا دیگر حدوثی نیست تا سبب احتیاج آن حادث به مبدأ هستی گردد؛ ولی در برهان حرکت جوهری همه موجودهای مادی هر لحظه تازهاند و هر آن نوظهورند و هرگز بقایی ندارند تا بین بقا و حدوث آنها تفاوتی باشد و در نتیجه احتیاج برای وجودهای مادی عین ذات آنهاست؛ همانطور که بینیاری عین وجود خداوند است (جوادی آملی، 1383الف، ص590-591).
( 32 ) چنانکه بیان شد، محدودیت هستیشناختی رالز موجب میشد که رابطه انسان با طبیعت و دیگر موجودات از نظریه عدالت وی خارج شود؛ حال آنکه طبق نظر جوادی آملی نهتنها انسان، بلکه هر موجودی به میزان حیطه وجودی خود دارای حق است و انسان مکلف به رعایت حقوق همه آنهاست؛ لذا حقوق در اسلام مختص انسان نیست و بخشی از آنها مربوط به حقوق حیوانات است (جوادی آملی، 1384الف، ص281).
Rawls a Theory of Justice and its Critics, Stanford, California: Standford University Press.