Abstract:
چه نکات روشی در بهکارگیری «مطالعۀ تطبیقی» در حوزۀ «معنویت» وجود دارد؟ نوشتار حاضر در بررسی این مسئله، بر رویکرد نوین «پساالیادهای» در مطالعات تطبیقی تکیه میکند. در این رویکرد نوین، «معنویت» امری واحد و جهانی نیست؛ بلکه هر معنویت واقعیتی یکه محسوب میشود. باید با پرهیز از تحمیل یک تجانس مصنوعی، به تنوع بافت فرهنگی هر معنویت و گریزناپذیری هرمنوتیک توجه کرد. در این نوشتار، روشهایی جهت پرهیز از سوگیری، گذر از شباهتهای ظاهری، ایجاد تناسب میان مقیاس و مسئله تطبیق و مانند آن مطرح شده است. همچنین، با ارائه نظریۀ «ایمای متوازی»، تلاش شده است درک پژوهشگر از معنویت تجربهناشده توجیهی نظری بیابد. در میان سبکهای تطبیق، ظاهراً «سبک روشنیبخش» قابلِاتکاترین است. در این سبک، پژوهشگر به دنبال کشف نقاط کور معنویت تجربهشده از طریق مقایسه با معنویتهای بیگانه است و دقت و صحت کامل توصیفی که از معنویت بیگانه ارائه کرده است، موضوعیت ندارد.
What are some ways to apply "comparative study" in the field of "spirituality"? The present essay examines this issue and relies on a new “post-Eliadean” approach to comparative studies. In this new approach, "spirituality" is not a single and universal thing, but every spirituality is a unique reality. By avoiding the imposition of an artificial homogeneity, attention should be paid to the diversity of the cultural context of each spirituality and hermeneutic inevitability. In this paper, methods for avoiding bias, overcoming apparent similarities, creating a fit between scale and matching problem, and the like are discussed. Also, by presenting the theory of “parallel cuing”, an attempt has been made to find a theoretical justification for the researcher's understanding of inexperienced spirituality. Among the adaptation styles, the "enlightening style" seems to be the most reliable.
Machine summary:
Comparative Religious Ideas Project فاکتورهای بشری دیگر مانند جنسیت ، بدن ، تولیدِمثل ، نیازها، مشکلات و انعکاس آنهـا بر درون مایۀ داستان های بشری دارای تشابهات جهانی هست ؟ بنابراین ، در تطبیق گرایـی نوین ، سطح مقایسه تغییر کرده است و به جای آنکه بگوییم مثلاً پرستش این دین بـا آن دین تشابه یا این همانی دارد، تشابه انسان ها در آن نیازی بررسی میشود که به پرسـتش منجر میشود؛ درعینِ حال ، تأکید میشود که پاسخ هایی که سنت های دینـی و فرهنگـی مختلف به این نیاز مشترک بشری مـی دهنـد، متفـاوت اسـت .
در اینجا در قالب پاسخ به این سه مـانع اساسـی ، بـه سـه مبنـای «معنویـت پژوهـی تطبیقی» میپردازیم : یک - امکان پژوهش دربارٔە مقولات تجربتی «معنویت » مطالعۀ تجربه است و تجربه بنا بر تعریف انتقال ناپذیر است ؛ بنـابراین ، «تجربـه مشابه » که خود شخص پژوهشگر دارد، برای درک معنویت کاملاً ضروری اسـت .
درحالیکه بیتردید، «تجربۀ معنوی مشابه » یاریگر پژوهشگر معنویـت اسـت ، دربـارٔە «تجربۀ معنوی ناهمگون » چه میتوان گفـت ؟ آیـا تجربـۀ معنویـت پـژوه از یـک زنـدگی معنوی خاص (مثلاً اسلامی ) به درک او از زندگی معنوی نامشابه (مثلاً بودایی ) هم یاری میرساند یا آنکه او ناگزیر است برای پژوهش تطبیقی میان اسلام و بودیسم ، به چشـش معنویت بودایی دست یازد؟ در اینجا میخواهیم به سازوکاری اشـاره کنـیم کـه تجربـت واحد احیاناً مـی توانـد ذهـن پژوهشـگر را بـه درک موضـوعات نـاهمگون نزدیـک کنـد.