Abstract:
مارتین هایدگر (Martin Heidegger) متولد 26 سپتامبر 1889، نخستین کسی بود که پرچم «هرمنوتیک فلسفی» را در اوایل قرن بیستم در قلمرو هرمنوتیک به اهتزاز درآورد. وی تغییری مهم در مسیر دانش هرمنوتیک به وجود آورده و هرمنوتیک را از حوزه معرفت شناسی به قلمرو هستیشناسی ارتقاء داد. هرمنوتیک، دانشی است که به «فرایند فهم» میپردازد و چگونگی فهم پدیدههای گوناگون هستی اعم از گفتار، رفتار، متون نوشتاری را بررسی میکند. اما هایدگر، به جای تلاش برای روشمندسازی شیوه ی فهم، به بحث از ماهیت فهم روی آورد. وی با تکیه بر محوریت مخاطب، در صدد اثبات این نکته بود که چیزی به نام «فهم نهایی» و مؤلفهای تحت عنوان «نیت مؤلف» مطرح نیست. بلکه فهم، چیزی است که در اندیشه ی مفسر نقش میبندد. فهم مخاطبان متن، ریشه در زمانه، جامعه، فرهنگ و تربیت او دارد بطوریکه آنان نمیتوانند بیرون از این دایره بیندیشند و بفهمند. به باور هایدگر با تحلیل ماهیت فهم، به تبیین شرایط وجودی و هستیشناختی حصول فهم می توان دست یافت در واقع، فهم به نظر هایدگر از ویژگی های اصیل دازاین (وجود در آنجا) و آن را ساختار اساسی جدایی ناپذیر هستی در جهان می داند و فهم را مقوم و نحوه ی وجود هستی انسان می داند. هرمنیوتیک هایدگر بر جنبه عملی فهم تاکید می کند و برای آن ابعاد وجودی و هستی شناختی قائل است. این مقاله درصدد است تا به این سئوال پاسخ دهد که ابعاد وجودی و هستیشناختی فهم از منظر مارتین هایدگر چیست؟
Martin Heidegger, born in September 26, 1889, was the first to hoist the flag of “Philosophical Hermeneutics” in Hermeneutics in early 20th century. He made remarkable changes in hermeneutic knowledge trend and upgraded hermeneutics from epistemology to ontology. Hermeneutics is referred to as knowledge that deals with the “process of understanding” and examines how the various phenomena of existence including speech, behavior and writings are understood. However, Heidegger, instead of attempting to systematize way of understanding, turns to deal with the nature of understanding. By underlining the audience as the central point, he is opt to prove the point that something as “final understanding” or a component namely, “intent of author” is not at issue; rather, it is something that is engraved within the minds of commentator. Understanding of context by the audience takes roots in their time, society, culture and education in such a way that they cannot think about and understand something outside the cycle. Heidegger maintains that one can arrive at elucidation of existential conditions and ontological catch of understanding by analyzing the nature of understanding; in fact, according to him, understanding is one of the features of Dasein and he sees it as inseparably basic structure of existence in the universe; he says understanding solidifies and qualifies the human existence. Heidegger’s hermeneutics underscores the pragmatic aspect of understanding and considers existential dimensions and ontology for it. This article intends to find answer to the question: “What are the existential and ontological dimensions of understanding in his opinion?”
Machine summary:
اين مقاله درصدد است تا به اي ن سئوال پاسخ دهد که ابعاد وجودي و هستي شناختي فهم از منظر مارتين هايدگر چيست ؟ کليدواژگان مارتين هايدگر، فيلسوف ، نازيسم ، هرمنوتيک استاديار گروه فلسفه و حکمت ، واحد قم دانشگاه آزاد اسلامي، قم ، ايران .
مثلا محبوبه راهنماي راد، در پايان نامه اي با عنوان «بررس ي فهم در هاي دگر و گادامر»، که در سال ١٣٩٣ در دانشگاه فردوسي مشهد ارائه و دفاع شده است ، (راهنماي راد، ١٣٩٣) به اين نتيجه رس يده که هاي دگر با وصف و تحليل ماهيت فهم ، به تبيين شرايط وجودي و هستي شناختي حصول آن پرداخت و از همين رهگذر با طرح دازاين ، نگاه تازه اي از انسان و نسبتش با جهان ارائه نمود و درصدد نف ي و تخريب سوبژکتيويسم برآمد.
گادامر خاطر نشان مي سازد که «تحليل هايدگر از زمان مند بودن دازاي ن ، انسان را متقاعد مي کند که «فهم » تنها يکي از رفتارهاي ممکن فاعل شناسايي نيست بلکه «فهم » حالت اصلي وجود خود دازاين است .
ريچارد پالمر استاد فلسفه و دين و هرمنوتيک که تاليف (نظريه فهم و تفسير) او به عنوان متن استاندارد در هرمنوتيک به شش زبان زنده دنيا ترجمه شده ، بر اين باور است که در نگاه هاي دگر «فهم » عبارت است از: قدرت درک امکان هاي خود شخص براي هستي و در متن زيست جهاني که خود آدمي در آن زندگي مي کند.