Abstract:
هدف این مقاله بررسی نقش و ارزش صداهای کودکان در اصلاح روندهای جاری خرد و کلان نظام آموزش و پرورش است. این پژوهش از نظر روش شناسی نوعی کاوشگری فلسفی انتقادی است. از جمله اهداف این روش پژوهشی، فهم و بهبود عمل تربیتی و تدارک گزینه های بدیل است. سه پرسش اساسی این پژوهش عبارتند از: 1. چرا صداهای کودکان به طور تاریخی اغلب نادیده انگاشته شده و جای چندانی در امور مرتبط با زندگی خود آنها نداشته است؟ 2. چرا صدای کودکان را در امور مرتبط با زندگی آنها، از جمله تعلیم و تربیت، باید شنید و مبنای عمل قرار داد؟ 3. چگونه می توان صدا(ها)ی کودکان را از حاشیه خارج کرد و آنها را در فرآیندهای خرد و کلان آموزشی، با هدف اصلاح این برنامه ها به مشارکت گرفت؟ بنابر یافته های اصلی این پژوهش، نفی کودکی و ارزش های آن، تلقی نقصان محور از کودک و دوران کودکی، و اختلالِ تعریف بزرگسالان از کودکی، از جمله دلایل این نادیدهگیری تاریخی صدای کودکان هستند. بازنگری انتقادی نظری در رویکردهای بزرگسال گرا به کودکی، ردّ انگاره جهانشمول از کودک و کودکی و پذیرش تکثر و تنوع شکل های کودکی و صداهای کودکان برحسب زیست جهان و اقلیم های فرهنگی متفاوت کودکان، در کنار درک برخورداری کودکان از حقوقی برابر با دیگر افراد جامعه زمینهساز ضرورت رجوع به صدای کودکان به شمار می روند. گفتگو با کودکان و پژوهش با کودکان، به عنوان دو راهبرد اساسی برای شنیدن و بازنمایی صدای کودکان در اصلاح برنامه ها و سیاست های آموزشی پیشنهاد شده اند. این دو راهبرد می توانند امکان دستیابی به دانشی بدیع و دسته اول از کودکان و امور مرتبط با زندگی را برای ما فراهم سازند.
Machine summary:
اين اقدام ها به تناسب تغييرات اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي صورت ميگيرند و معمولا براي همگام شدن با پيشرفت هاي بشري يا زمينه سازي براي پيشرفت ها در آينده ، پاسخ گويي به نيازهاي آني و آتي جامعه يا به دليل تغيير جهت گيريهاي سياسي و عقيدتي در پي تغيير دولت ها و حکومت ها، پيوستن دولت ها به معاهده هاي بين المللي الزام آور و مانند آن در دستور کار قرار ميگيرند؛ اما يک چيز معمولا ِ در اين تصميم گيريها فراموش ميشود و آن شنيدن يا گوش سپردن به صداي خود کودکان و دانش آموزاني است که بناست اين تصميم ها به طور مستقيم بر زندگي آنان در حال و آينده تأثيرگذار باشد.
در اين ميان از جمله پژوهش هايي که راه هاي عملي پرداختن به صداي کودک و دانش آموز در جريان آموزش را بررسي کرده اند، ميتوان به پژوهش ايزدپناه (۱۳۹۶) اشاره کرد که مواردي چون حمايت از فرديت ويژه متربيان ، احترام به تکثرهاي موجود در فضاي تعليم و تربيت ، تقويت مناسبات مردم سالارانه اسلامي در مدرسه ، ايجاد فرصت براي بازآفريني ارزش ها و کشف معناهاي جديد و فراهم کردن زمينه ۴.
به نظر مي رسد بخشي از اين ناديده انگاشتن صداي دانش آموزان در امور مرتبط با حيات تربيتي آنان در اين پيش فرض نهفته شده که کودکي دوره اي موقتي است و بنا بر تصور وجود کمبودهاي مختلف نزد کودکان ، آنان هنوز به درجه اي نرسيده اند که جويا شدن ديدگاه و جدي شمردن صداي شان اهميت نظري و عملي داشته باشد.