Abstract:
برای قیاس اصولی حسب اعتباریات گوناگون تقسیمات مختلفی توسط اصولیان ارائه شده است اما بی تردید مهمترین اعتباری که مطابق آن قیاس اصولی مورد توجه قرار گرفته است بر مبنای قوت « جامع » قیاس بوده است که حسب شدت و ضعف آن به دو قسم « علت » و « شبه » تقسیم شده است؛ علت که قوی ترین قسم جامع اصولی است همان علت اصولی حکم اصل (مقیس علیه) است که همه قائلان به حجیت قیاس بر سر حجیت قیاس مبتنی بر علت اتفاق نظری اکثری داشتهاند اما در نقطه مقابل بر سر قیاس مبتنی بر « شَبَه » اختلاف نظرهای فراوانی تا سر حد موافقت و مخالفت مطلق قرار گرفته است؛ از منظر اصولیان «شبه» وصفی است از قبیل عرضیات موجود در بطن موضوع حکم شرعی که قابلیت آن را دارد مبنای قیاس اصولی واقع شود؛ فارغ از ماهیت حقیقی وصف شبهی آنچه بسیار شایان توجه است اختلافات فراوانی است که بر سر استنباط وصف شبهی شکل گرفته است؛ این اختلاف نظرها به قدری شدید بوده است که شبه را به آنچنان مفهومی غامض تبدیل نموده است که ارائه تعریف واحدی که بتواند جامع همه دیدگاه های موجود در این خصوص باشد را تقریبا غیر ممکن ساخته است. با عنایت به این مسئله و نیز جایگاه مهمی که قیاس در باب توسعه احکام شرعی ایفاء میکند ضروری خواهد بود که مفهوم شبه از منظر اصولیان اهل سنت مورد توجه عمیق قرار گیرد تا بدین وسیله کارکرد اصولی آن به صورت دقیق معلوم و آشکار گردد.
1184 / 5000 Translation results For principled analogy, different divisions have been presented by fundamentalists according to different credentials, but without a doubt, the most important credit according to which principled analogy has been considered has been based on the "comprehensive" strength of analogy, which according to its intensity and weakness is divided into two types. And "pseudo" is divided; The reason, which is the strongest comprehensive form of principles, is the same as the principal reason of the principle (principle against) that all those who believe in the authority of analogy have had a majority on the authority of analogy based on the cause of analogy, but on the contrary on the analogy based on "doubt" Many opinions have reached the level of absolute agreement and disagreement; From the point of view of the fundamentalists, "pseudo" is a description such as the objections in the heart of the subject of the Shari'a ruling, which has the potential to be the basis of principled analogy; Regardless of the true nature of the pseudo-description, what is very noteworthy are the many differences that have arisen over the inference of the pseudo-description; This disagreement has been so severe that it has turned the quasi into such a confusing concept that it has become almost impossible to provide a single definition that can be comprehensive of all existing views on the subject. In view of this issue and also the important position that analogy plays in the development of Shari'a rulings, it will be necessary to pay close attention to the concept of pseudo-Sunni principles so that its principled function can be accurately identified and clarified.
Machine summary:
صد البته بروز چنين اتفاقي در خصوص « شبه » ناشي از آن بوده است که در خصوص اين عنوان ديدگاه هاي متفاوتي از جانب اصوليان عرضه شده است که از حيث معناي اصولي به قدري از يکديگر فاصله دارند که عملا « شبه » را به مصطلحي ذو ابعاد از حيث مفهومي تبديل نموده اند که همين مسئله نيز به خودي خود موجب آن شده است که آخر الأمر نتوان تعريف واحدي از « شبه » ارائه نمود؛ براي درک صعوبت فهم ماهيت اصولي « شبه » همين بس که اصوليان بزرگ و محققي همچون امام الحرمين جويني (جويني، ١٤١٨ الف ، ٥٣/٢) و تاج الدين سبکي (سبکي، ١٤٢٤، ٩٤) از دو نسل متقدمين و متأخرين اصولي که همواره با نگاهي تيزبينانه بر آن بوده اند که تعاريف دقيقي از بسياري مصطلحات اصولي ارائه دهند، از ارائه تعريف حدي صحيحي که بتواند حقيقت اين موضوع را کامل تبيين نمايد، اظهار عجز نموده اند و آن را تقريبا محال خوانده اند؛ فارغ از صعوبت در تعريف ، پيچيدگي و در هم تنيدگي مباحث طرح شده درباره « شبه » نيز به قدري بوده است که علي بن اسماعيل ابياري (ابياري، ١٤٣٤، ٢٥٠/٣) از اصوليان نامدار مالکيه ، « شبه » را غامض ترين مسئله اصولي و انديشمند بزرگي همچون غزالي درک حقيقت آن و همچنين فهم نقاط تمايز آن با خروجي دو مسلک تعليلي اخاله (مناسبت ) و طرد را آنچنان سخت و دشوار ديده است که به عقيده وي امکان فهم کنه حقيقت آن براي کمتر دانشمند اصولي در اعصار گوناگون ميسر بوده است ؛ صد البته بزرگان اصولي نامبرده در حالي درک مفهوم شبه را اينگونه امري سخت و دشوار خوانده اند که خود آنان به شخصه ديدگاه خاص و مستقل خويش را در اين مورد داشته اند ولي با اين وجود « شبه » هرگز اين قابليت را پيدا نکرده است که بتواند در قالب يک تعريف منطقي با حد و رسم مشخص خود را متجلي سازد بلکه نهايتا هر آنچه در اين خصوص بيان داشته شده است يا در حد شرح الاسم بوده است يا در حد بيان فرآيندي که وصف شبهي حسب آن استحصال گشته و در اجتهاد فقهي مورد استفاده قرار گرفته است ؛ با اين توصيف گزاف نخواهد بود اگر ادعا شود که « شبه » يکي از آن مباحث مهم اصولي است که عليرغم جايگيري آن در يک مختصات اصولي مشخص همچنان زواياي تاريکي در بطن خويش دارد که نيازمند تبيين و توضيح است لذا از اين منظر است که بايد موشکافانه حقيقت اين مصطلح اصولي مورد توجه قرار گيرد.