Abstract:
در این مقاله، پژوهشگر بر آن است که نشان دهد رمان دل تاریکی (۱۸۹۹) اثر جوزف کنراد، یک متن استعماری است و تاییدگر ایدئولوژی و سیاست استعمارگری اروپایی، به خصوص بریتانیای عصر ویکتوریا، میباشد. در این راستا، با استفاده از تحلیل بینامتنی تاریخباوری نوین و دیدگاههای نقادانهی منتقدان نامی مطالعات پسااستعماری، پژوهشگر میکوشد تا گفتمان نژادپرستی متن را مشخص کند، و بدین ترتیب نشان دهد که رمان کنراد در حقیقت بخشی از نظام استعمارگری اروپایی است که با واژگوننمایی و فرومایهانگاری آفریقا و بومیان، تصویری ترسناک و ناخوشایند از سرزمین و مردمان غیراروپایی ترسیم کرده است تا بر لزوم سلطهی استعماری آفریقا تاکید کند.
Joseph Conrad’s novella “Heart of Darkness ‘(1899) is one of the most important literary writings in English literature. Due to its main theme of colonial issues in the African country Congo, the work has given rise to various debates and opinions to date. Some believe that Conrad’s text bears anti-colonialist discourse, whereas others stand against it. In this study, the researcher argues that Conrad’s “Heart of Darkness” is a colonial text which confirms the ideology and policy of European colonialism, especially the British one. In this regard, by using new historicist intertextual reading and critical views of eminent post-colonial critics, the researcher attempts to determine and examine the novella’s racist discourse in order to draw the conclusion that Conrad’s text is part of the European colonialist system. By misrepresenting and marginalizing Africa and its natives, Conrad has created a terrifying and unpleasant image of non-European lands and peoples to acknowledge the necessity of their colonization.
Machine summary:
در این راستا، بـا اسـتفاده از تحلیـل بینامتنی تاریخ باوری نوین و دیدگاه هـای نقادانـه ی منتقـدان نـامی مطالعـات پسااسـتعماری، پژوهش گر میکوشد تا گفتمان نژادپرستی متن را مشخص کند، و بدین ترتیـب نشـان دهـد که رمان کنراد در حقیقت بخشی از نظام استعمارگری اروپایی است که بـا واژگـون نمـایی و فرومایه انگـاری آفریقـا و بومیـان ، تصـویری ترسـناک و ناخوشـایند از سـرزمین و مردمـان غیراروپایی ترسیم کرده است تا بر لزوم سلطه ی استعماری آفریقا تاکید کند.
از این روی، با توجه به مطالب مطرح شده ، پژوهش حاضر با استفاده از خوانش بینـامتنی تاریخ باوری نوین ، عقاید پسااسـتعماری برخـی از منتقـدان برجسـته ایـن حـوزه ، و تحلیـل شخصیت کورتس ، به واکاوی رمان دل تاریکی اثـر جـوزف کنـراد مـیپـردازد تـا از بحـث برانتلینگر و آچبه فراتر رود و نشان دهد که متن کنراد نـه تنهـا ضداسـتعماری نیسـت ، بلکـه انتقاد کنراد از گفتمان و سیاست استعمارگری در آفریقا، نه تنها از نظـام اسـتعماری اروپـایی، به خصوص بریتانیایی، فراتر رورد بلکـه در واقـع ، متوجـه نحـوه ی اداره ی و سیاسـت هـای استعماری کشور بلژیک در کنگو است .
او در جستار سال ١٩٧٥ خود درباره ی رمان دل تـاریکی اعلام کرد که این متن حاوی زبان نژادپرستی علیه سیاهان آفریقایی اسـت ؛ بـا ایـن حـال ، او هنر داستان نویسی کنراد را تمجیـد مـیکنـد و رمـان او را اثـری ضداسـتعماری در راسـتای آشکاری خشونت و ترس برخاسته از اقدمات استعماری اروپاییان تفسـیر مـیکنـد (١٧٨٤).