Abstract:
عرفان که همواره شناختی قلبی جهت وصول حقیقت معرفی میشود، پلی مشترک میان عارفان در هر کیش و زبانی است. با ظهور اسلام، شمار بسیاری از عارفان و معرفتجویان در کتابهای خود به بیان مضامین عرفانی مانند: منازل کشف و شهود، قرب الیا... و... پرداختهاند. ادیبان عارفِ عربزبان و پارسیگو نیز در قالب نظم و نثر به این مضامین اهتمام ورزیدهاند. شیخ عبدالرحیم برعی، شاعر گمنام یمنی- از علمای مجتهد قرن هفتم- در دیوان خویش و شیخ محمود شبستری عارف و شاعر قرن هشتم هجری در منظومۀ گلشن راز به بسیاری از مضامین عرفانی اشاره داشتهاند. جستار حاضر در صدد تطبیق نظرات و آرای عرفانی این دو شاعر بر مبنای مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی، منطبق بر روش توصیفی- تحلیلی است. نتایج تحقیق بیانگر آن است که مضامین تجلّی و فیض حق تعالی، منزه بودن حضرت حق از درک و تشبیه، وحدت وجود، خلقت و آفرینش هستی و حقیقت محمدیه از وجوه مشترک در شعر این دو شاعر عارف است.
Mysticism as a cognition of the heart to receive the truth has always been a common bridge between mystics in every religion and language. With the advent of Islam, many mystics and epistemologists in their books have expressed mystical themes such as: houses of discovery and intuition, closeness to God, etc. Arabic-language mystical and Persian mystical writers have also dealt with these themes in the forms of poetry and prose. Sheikh Abdulrahim Bora'i, an unknown Yemeni poet - one of the seventeenth-century mujtahid scholars - in his collection of poems, and Sheikh Mahmoud Shabestari, a mystic and poet of the eighth century AH, have mentioned many mystical themes in his Golshan Raz. The present article seeks to apply the mystical views and opinions of these two poets based on the American school of comparative literature, in accordance with a descriptive-analytical method. The results of the research indicate that the themes of the manifestation and grace of the Almighty, the purity of Hazrat Haqq from understanding and similitude, the unity of existence, creation and creation of the universe and the Muhammadan truth are common aspects in the poetry of these two mystic poets.
Machine summary:
در مورد برعي نيز تاکنون پژوهش هايي صورت گرفته است مانند: مسعود باوان پوري و همکــاران (١٣٩٥) در مقالــۀ «تنــاص قرآنــي در ديــوان عبــدالرحيم برعــي»، دوفصــلنامه پژوهش هاي قرآني در ادبيات ، سال سوم ، شماره دوم ، به بررسي اقتباس و تناص قرآنـي بـه دو روش مستقيم و غير مستقيم پرداخته اند.
مبدأ نظريۀ انسان کامل و حقيقـت محمـدي بـه انديشـۀ ابـن عربـي برمـيگـردد کـه او (پيامبر(ص )) را اساس خلقت جهـان و مظهـري جـامع و کامـل از اسـم خداونـد مـيدانـد: «حقيقت محمدي (ص ) اصل هستي است ، اصالت هستي براي او است ، اين حقيقت با صـادر نخستين اتحاد وجود دارد، «اصل الوجود» يعني تعين اوّل ، همـان حقيقتـي کـه تجلّـي حـق تعالي در حقايق امکانيه از طريق عين ثابت او حاصل است ؛ او مجلاي فيض وجـود اسـت .
شبستري تمام هستي را در ميم کـه فـرق بـين سـاحت حـق تعالي وساحت بشري احمد (محمد مصطفي) ميداند که تمام هستي مظهر ايـن مـيم احمـد هستند: احــد در مــيم گشــت ظــاهر درين دور، اوّل آمد عـين آخـر (شبستري، ١٣٨٦: ٨٤) برعي نيز تمام هستي را صورتي ظهـور کـرده از حضـرت حـق در اعيـان مـيدانـد کـه صورتي از او هستند، امّا پيامبر را حقيقت وجود حق تعالي ميداند که مظهر حقيقي اوست : کلُّ الملائکِ والرسلِ الکرامِ علـي فصِّ الجلالۀِِ شـکلٌ وهـوَ معنـاه (برعي، بيتا: ٢٥) (همه فرشتگان و پيامبران بزرگوار بر حقيقت خداوند شکل و صورت هسـتند، درحـالي که او معنا است ).
Sharh-e Golshan-e Raz, introduction, correction and comments by Mohammad Reza Barzegar Khaleghi and Effat Karbasi.