Abstract:
شالودهشکنی، نخستین بار در اندیشههای ژاک دریدا و به عنوان روشی برای خوانش دوبارۀ متون و مورد تردید قرار دادن پیشفرضهای آن مطرح گردید. این نوع نقد با یافتن تقابلهای دوگانۀ متن و درهمریختن برتری و تسلط یکی از طرفین بر دیگری، به دنبال یافتن معانی جدید است و از سوی دیگر با واکاوی شکافها و گسستهایی که به رغم میل نویسنده در متن پدید آمدهاند، کشف معانی نوین در خوانشهای بعدی را با توسل به نشانههای درونمتنی فراهم میسازد. کتاب رونق المجالس یکی از آثار تصوف اسلامی است که در این پژوهش سعی شدهاست با بررسی یکی از حکایتهای آن و یافتن برخی از مدلولهای محتمل برای دالهای مطرح در متن، معانی دیگرگونۀ آن مورد بررسی قرار گیرد؛ معنایی که یکی از دهها معنی محتمل برای متن است.
Deconstruction was first introduced in the thought of Jacques Derrida as a way of re-reading texts and questioning its presuppositions. This type of critique seeks to find new meanings by finding binary oppositions in the text and disrupting the superiority and domination of one side over the other, and on the other hand, by discovering gaps and discontinuities that have arisen in the text against the author's will, and discovering new meanings in later re-readings supported by in-text cues. The book of Ronaq al-Majalis is one of the works of Islamic Sufism which in this research, one of its anecdotes would be examined for finding some possible signifieds for the signifiers mentioned in the text and assigning them different meanings that are among dozens of possible meanings which the text might have.
Machine summary:
اگر پيشينۀ کتاب رونق المجالس و عقايد نويسنده و حتي شخصيت هاي حاضـر در حکايـت را کنار بگذاريم و فقط به نشانه هاي درون متني تکيه کنيم ، ميبينيم که در همـان آغـاز مـاجرا، آنجا که مسافر ميپذيرد پيام حاوي اهانت پيرمرد به صحابي پيـامبر «لـوَلا الکّتـاب تحيّتـک َلجِئُتکَ في کلّ سَنهٍ مرَه / اگر کاتبان وحي i نبودند هر سال به ديدارتان ميآمـدم » را برسـاند، شکاف و گسستي اساسي در ذهن مخاطب امروزي پديـد مـيآيـد، زيـرا بـراي او پذيرفتـه نيست که فردي که راه درازي را طي ميکند تا به خانۀ خدا و زيارت گور پيامبر نائل شـود، بدون هيچ اعتراض و مخالفتي آن چنان که در متن حکايت آمـده ، بپـذيرد کـه پيـام حـاوي اهانت را برساند.
رويکرد فرويد، يونگ و لکان به رؤياها رويکردهايي کاملاً متفاوت است ، گرچه همۀ روانکاوان ، رؤياها را دريچه اي بـه سـوي ناخودآگـاه بشـر ميدانند، اما از آن رو که فرويد و يونگ ، خواب ها را داراي ساختاري بصـري مـيداننـد، در تحليل اين تصاوير اغلب به معاني يکدست تر و روشـن تـري مـيرسـند، چنـان کـه يونـگ دراين باره ميگويد: «خواب ها اغلب ساختاري مشخص و مفهوم دارند و انگـاره هـا و اميـال نهفتـه را بـروز مـيدهنـد، اگرچـه عمومـاً ايـن انگـاره هـا و اميـال ، بـيدرنـگ قابـل درک نيستند»(يونگ ،٢٨:١٣٧٨)، در برابر اين نگاه ، لکـان معتقـد اسـت کـه خـواب هـا سـاختاري غيربصري و متن گونه دارند، از اين رو در هر رؤيايي با دال هايي مواجـه هسـتيم کـه يـافتن مدلول هاي آن دشوار است ؛ اين دال ها رابطه اي مستقيم و از پيش تعيين شـده بـا مـدلول هـا ندارند و هر نشانه به نشانه اي ديگر و همين طور به نشانه هايي نامحدود دلالت ميکند.