Abstract:
شعر بیدلدهلوی، دیریاب و رمزآلود است و اندیشههای ژرف فلسفی و عرفانی و نگاه ویژهاش به جهان از عوامل پیچیدگیهای معنایی شعراوست.یکی از واژههای پربسامد و کلیدی در شعر بیدل، مفهوم انتزاعی «هستی» است. دراین مقاله، ابتدا به تبیین استعارههای شناختی به عنوان یکی از رویکردهای جدید در حوزۀ تحلیل آثار ادبی پرداخته و سپس مفهوم «هستی» با استفاده از استعارۀ مفهومی ساختاری،تحلیل میشود. شعر بیدل از مفاهیم پیچیده و دور از ذهنی سرشار است که با استفاده از کارکرد استعارۀ مفهومی در عینیتبخشی به حوزههای انتزاعی، قابلیت شرح، توصیف و تحلیل پیدا خواهد کرد و دسترسی مخاطب عام برای فهم معانی به ظاهر پیچیده در شعر بیدل آسانتر خواهد شد. تحلیل بنمایة «هستی» در این مقاله بر پایة استعارۀ ساختاری انجام میشود. از آنجاکه در شکلگیری انواع دیگر استعارههای شناختی، یعنی استعارههای جهتی و هستیشناختی، عمدۀ استعارهسازی براساس شباهت میان تجربیاتی است که از اشیای فیزیکی و جسممان داریم، پایههای تجربی حسیسازی و مفهومی کردن تا حدود زیادی روشن است؛ در حالی که در استعارههای ساختاری بر پایۀ تجربیات و ادراکات فرهنگی و اجتماعی دست به مفهومسازی میزنیم. از این رو، به نظر لیکاف و جانسون، استعارههای ساختاری پیچیدهترین نوع استعارۀ مفهومی هستند و به نظر میرسد تحلیل استعارههای ساختاری بنمایۀ هستی، ما را به تجربههای فرهنگی خاصی که بیدلدهلوی از آن برخوردار بوده و در شعرش منعکس شده است، رهنمون میکند.
Bidel Dehlavi's poetry is complex, difficult, and mysterious whose deep philosophical and mystical thoughts, as well as his special look at the world, are the factors of the semantic complexity of his poetry. In Biddle's poetry, some words are very frequent; one of these words is the concept of "being," which has a special place in his poetry and universe. In this paper, the concept of "being" is analyzed using structural conceptual metaphors. Biddle's poetry is full of complex and distasteful concepts that can be described and analyzed using the function of conceptual metaphor for objectifying to abstract domains. The analysis of the "being" in this article is based on the structural metaphor. Since in other types of metaphor, the metaphors of orientation and ontology, the main metaphor of metaphorism is based on the similarity between experiences of physical objects and our bodies; in fact, the empirical foundations of sensation and conceptualization are largely clear; while in structural metaphors, we based on cultural and social experiences and perceptions we are conceiving. Therefore, according to Lakoff and Johnson, structural metaphors are the most complex of conceptual metaphors.
Machine summary:
از اين رو، به نظر ليکاف و جانسـون ، اسـتعاره هاي سـاختاري پيچيده ترين نوع اسـتعارة مفهومي هستند و به نظر مي رسد تحليل استعاره هاي سـاختاري بن مايۀ هسـتي، ما را به تجربه هاي فرهنگي خاصـي که بيدل دهلوي از آن برخوردار بوده و در شعرش منعکس شده است ، رهنمون مي کند.
١. پيشينۀ پژوهش در کتاب هاي نقد بيدل (صـلاح الدين سلجوقي، ١٣٨٨)، مقايسۀ انسان کامل از ديدگاه بيدل و حـافظ (عبدالغفور آرزو، ١٣٨٧)، انســـان در نگارســـتان بيدل (اســـدالله حبيب ، ١٣٩٤)، خوشـــه هايي از جهان بيني بيدل (عبدالغفور آرزو، ١٣٨١)، بوطيقاي بيدل (عبدالغفور آرزو، ١٣٧٨)، در خـانـۀ آفتـاب (عبـدالغفور آرزو، ١٣٨٧) و کليـد دربـاز (محمـدکاظم کاظمي، ١٣٧٨) مباحثي در مورد جهان بيني بيدل و موضوعات مرتبط با موضوع اين مقاله نوشته شده اسـت .
در بيت : باقدخم گشــته ازهســتي توان آســان گذشــت کشــتيات گرواژگون گردددراين دريـاپل اســت (بيدل دهلوي، ١٣٩٣) عبارت اسـتعاري «هسـتي درياي متلاطم است » بوده و وقتي شاعر، هستي را درياي متلاطم ميبيند، تمام ويژگيهاي درياي ناآرام براي هســتي متصــور ميشــود و در ادامه نيز شــاعر به زيبايي با استعاره اي ديگر، قد خم شده را چون کشتي افتاده در درياي متلاطم ميبيند.
عبارت هاي استعاري و کارکرد شناختي آن در رابطه با استعارة انسان (رجوع شود به تصویر صفحه) فنا ميشويد از گرد کدورت دامن هستي چو آتش ، ميکند خاکسـتر ما کار صـابون را (بيدل دهلوي، ١٣٩٣) در بيت اخير، تعبيرها و مفاهيم ، قدري سـاده تر شـده اند؛ هسـتي ، انسـاني است که گويي لباســش آلودة کدورت شــده و فنا، تميزکنندة اين کدورت اســت .