Abstract:
رابطه میان مردم و حکومت و نقشی که مردم در حکومت دارند از جمله مسائلی است که در فلسفه سیاسی مطرح میشود. در این پژوهش به تطور آرای فلسفی پیرامون جایگاه مردم در حکومت پرداخته شده و به طور مشخص نمایندگانی از آرای فلسفی از دوره باستان، تا دوره مدرن تحقیق شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که سهم و جایگاه مردم درآرای فلسفی دوره باستان و میانه محدود است. در دوره باستان نقش مردم به عنوان گروههای صاحب حق و یا اراده سیاسی به رسمیت شناخته نمیشود. همچنان در دوره میانه نیز این تفکر ادامه یافته است. در دوره مدرن برای نخستین بار به طور مشخص مردم فراتر از گروهی که حکومت در مورد آنها وظایف تربیتی و پرورشی و یا غلبهای قاهر دارد؛ در فلسفه سیاسی ظاهر میشوند و مفاهیمی همچون قرارداد اجتماعی در نزد هابز و امانت داری در نزد لاک، حکومت را به مثابه تجلی اراده جمعی مردم معرفی میکنند. هابز، نوعی حکومت مطلقه را تجویز میکند، لاک، به فردیت اصالت میبخشد و دولت را به مثابه کارگزار مردم مطرح میکند. وبر، نیز مبتنی بر شکلهای سه گانه اقتدار را نشان میدهد و رابطه حکومت و مردم در اندیشه او به صورتی از اقتدار پذیرفته شده است. اما کانت، با تمرکز بر جایگاه نوع انسان در حکومت و شاخصههایی که برای آن نام میبرد، حکومت جمهوری را تنها حکومت مشروع در جهان میداند.
The relationship between the people and the government and the role of the people in the government are among the issues raised in political philosophy. In this research, philosophical views on the position of the people in government have been studied and specifically representatives of philosophical views from ancient times to the modern period have been researched. The results of this study show that the share and position of people in the philosophical views of antiquity and the Middle Ages is limited. In ancient times, the role of the people was not recognized as a group with rights or political will. This thinking has continued in the Middle Ages. In the modern era, for the first time, people are clearly beyond the group for whom the government has educational duties or overpowers; They appear in political philosophy, and concepts such as social contract for Hobbes and fiduciary for Locke present government as the manifestation of the collective will of the people. Hobbes prescribes a kind of absolute government, Locke gives originality to individuality, and presents the state as the agent of the people. Weber is also based on the three forms of authority, and the relationship between government and people is accepted in his thought as a form of authority. But Kant, by focusing on the position of man in government and the characteristics he names for it, considers the republican government to be the only legitimate government in the world.
Machine summary:
در دوره مدرن براي نخستين بار به طور مشخص مردم فراتر از گروهي که حکومت در مورد آن ها وظايف تربيتي و پرورشي و يا غلبه اي قاهر دارد؛ در فلسفه سياسي ظاهر مي شوند و مفاهيمي همچون قرارداد اجتماعي در نزد هابز و امانت داري در نزد لاک، حکومت را به مثابه تجلي اراده جمعي مردم معرفي مي کنند.
ابن خلدون ، در مورد سرشت انسان و ارتباط آن با شکل گيري دولت ، مبتني بر توجه و تمرکز بر شهوات و اميال است که برقراري مناسبات اجتماعي را ايجاب ميکند توجيه مي کرد.
از نظر ابن خلدون ، دولت به نظامي اطلاق ميشود که مجموعه اي از افراد بر اثر کميت برتر در سرزمين و قلمرو مشخص به قدرت دست يافته و به تنظيم رابطه جديد سياسي - اجتماعي بين افراد پرداخته و در اجراي آن ، از روش هاي گوناگون (زور و يا ارتباط آزاد مبتني بر مشارکت ) استفاده ميکند (آزاد ارمکي، ١٣٨٩: ٣٢٨-٣٢٩).
در نظر کانت ، شهروند جزء جامعه نيست بلکه عضو آن است ؛ به اين معني که در زندگي اجتماعي شرکت فعال دارد.
دومين شاخصه اي که در فلسفه ي سياسي-حقوقي کانت ، براي تشکيل حکومت ميبايست مورد توجه قرار گيرد، لزوم برخورداري از جامعه مدني مبتني بر اخلاق است .
بنابراين حکومت در نظر کانت ، نوعي از حق از نوع عمومي است که در کنار حق هاي عمومي ديگر يعني حق ملي و بين المللي قرار دارد.
آکويناس ، نيز اگرچه متأثر از ارسطو، بود با اين حال تجلي انديشه هاي مسيحي در فلسفه سياسي و نگاهش به مسأله مردم و حکومت تاثير داشت .