Abstract:
مسئله تجدّد یکی از کلیدیترین مفاهیم مورد بحث استاد مرتضی مطهری است. البته تجدد وجوه گوناگونی دارد و در این بحث به امر جمعی یا روایت ناسیونالیسم ایرانی و نقدهای مطهری بر آن تمرکز خواهیم کرد. مطهری مفهوم ایرانیت را در قالب «نژاد آریایی» روایت نمیکند و میگوید مفهومسازی ایرانیت در قالب آریاییگرایی اکثریت ملت ایران را از خود بیگانه میکند و این غیریتسازی ضد منافع ملی واقعی ایران است. چرا مطهری این را میگوید؟ مبنای مطهری برای این مفهومسازی چیست؟ آیا او به این موضوع التفات ندارد که سخنانش در تباین با گفتمان ناسیونالیسم افراطی است؟ آیا او به ملّیت ایرانی نمیاندیشد؟ دلائل مطهری که فیلسوفی طراز اول است چیست؟ پاسخ استاد مطهری بسیار شگفتانگیز است. درست است که او انسانشناس[1] به معنای آکادمیک کلمه نیست؛ ولی پاسخ او برآمده از یک مردمشناسی عمیق و فهم تجربی او از جامعه متکثر ایران است که در جهانبینی حِکمی او ریشه دارد که مسئله جامعه را در ذیل تحولات تاریخی صورتبندی میکند و نسبت دین و جامعه را در برساخت امر ملی و هویت ملی بهشدت دخیل میبیند. روش پژوهش در این مقاله مبتنی بر تحلیل محتوای انتقادی است.
Modernity is one of the key concepts discussed by Professor Morteza Motahari. Of course, modernity has various aspects and in this study, we will focus on the collective issue or narrative of Iranian nationalism and Motahari's criticisms on it. Motahari does not narrate the concept of Iranianness in the form of "Aryan race" and says that the conceptualization of Iranianness in the form of Aryanism alienates the majority of the Iranian nation and this alienation is against the real national interests of Iran. Why does Motahari say this? What is Motahari's basis for this conceptualization? Does he not pay attention to the fact that his words are against the discourse of extreme nationalism? Does he not think about Iranian nationality? What are the Motahari's reasons who is a first class philosopher? Professor Motahari's answer is very surprising. It is true that he is not an anthropologist in the academic sense of the word. However, his answer is derived from a deep anthropology and his experimental understanding of Iran's pluralistic society, which is rooted in his philosophical worldview and this worldview, formulates the problem of society under historical developments and sees the relationship between religion and society as heavily involved in the construction of national affairs and national identity. The research method in this article is based on critical content analysis method.
Machine summary:
مطهری به درستی بر روی این دو کانون دست میگذارد و نسبت این دو را در تاویلات مستشرقین مورد نقد قرار میدهد و میگوید «بعضی از مستشرقین و غیر آنان این دو کانون مهم را دستاویزی قرار دادهاند و اینگونه تفسیر کردهاند که آنها سمبل مقاومت و مخالفت «روح ایرانی در برابر اسلام» هستند (مطهری، 1396، ص 1۵)؛ درحالیکه آنها روح اسلام را در ابعاد معنوی و باطنی خود در اعلی درجات، مفهومسازی کردهاند؛ به عبارت دیگر، یکی از طرحهای جدی ما در این زمان باید بازخوانی نسبت میان ایرانیت و اسلامیت باشد تا بتوانیم تحریفات و تقلباتی که رخ داده و وارد عرصه عمومی شده است را پالایش نماییم.
پرسش اینجاست که مطهری با چه ساختار فکری به ناسیونالیسم میاندیشد؟ به نظر میآید مطهری با این دوگانه به سراغ ناسیونالیسم رفته است؛ زیرا او مدعی است که «اگر در تعیین حدود ملّیت ایرانی عنصر آریایی اساس قرار گیرد، نتیجه و حاصلش در آخرین تحلیل نزدیکی و خویشاوندی با جهان غرب است، و این خویشاوندی و نزدیکی برای خود آثار و تبعاتی در خط مشی ملی و سیاسی ما دارد که عمدهٔ آن بریدن از همسایگان و ملل اسلامی غیرآریایی و گرایش به سوی اروپا و غرب است» (مطهری، 1396، ص 18).
به نظر میرسد بر این نگاه مسکوب درباره استاد مطهری چند اشکال میتوان وارد کرد؛ یکی از اشکالهای اصلی این است که مگر غزالی و مجلسی در باب «ملیت» که مفهومی نوین است سخنی گفتهاند که رویکرد این گذشتگان را با مطهری از یک سنخ پنداشت؟ نکته دیگر این است که، مطهری بین مفهوم «ناسیونالیسم» و مفهوم «ملت» تمایز قائل میگردد و ملت در بستر ایران را بهمثابه اسلامیت مفهومسازی میکند و آنرا مایه وحدت در جهان اسلام میبیند.