"لحظهی سبز،سبزا پوران فرخزاد (به تصویر صفحه مراجعه شود) چه شوری به دل دارم،از شعلههای شراب بنفشه.
بهار است و باران و عطر جوان جوانه...
ز نوری که در بندبند طبیعت فروز است، دلم هست افتاده در گوشهی باغ، بیوحشت از گزمههای زمستان.
و دیروز و، امروز و، فردا، در«اینک»رسیده به پایان، در این لحظهی، ساحر سبز سبزا..."