Machine summary:
"مفهوم فرهنگ از اواسط قرن 81 در برابر طبیعت قرار گرفت و زوج Culture/Nature بهعنوان مرز حیات طبیعی و حیات بشری و وجه ممیزهی انسان از حیوان و طبیعت،در عصر روشنگری،کاربستی گسترده در ادبیات این دوره پیدا کرد؛بهویژه آنکه معنای پرورشی آن با یکی از اصول مدرنیته یعنی پیشرفت3همسویی داشت.
اما جامعهشناسی تاریخی از یکسو و فروپاشی شوروی بهعنوان یک رویداد اثرگذار بر نگرشهای سیاسی از سوی دیگر رابطهی فرهنگ و سیاست را به صورت موضوعی جالب مطرح ساخت،زیرا در عصر"جهانگرایی"1بحث حقوق بشر،خرده فرهنگها،برخورد یا گفتوگوی فرهنگها و دهها مقولهی دیگر که در گذشته کمتر مورد توجه اندیشمندان روابط بینالملل قرار میگرفت به صورت موضوعهای حاد سیاست بینالملل مطرح شدند.
پییر کلاستر به شدت از این نکته دفاع میکند و معتقد است که منشأ جامعه از پویایی درونی آن سرچشمه نمیگیرد بلکه این آیینها و افسانهها هستند که اولین مادهی همبستگی اجتماعی را به وجود میآورند:"اگر جامعه خود به بازتولید خود میپردازد نباید چنین تصور کرد که خود-بنیان هم هست،بلکه بنیانگذاری جامعه و نهاد آن به عاملی پیش اجتماعی1یا فرااجتماعی2مربوط میشود.
حاصل نگرشهای دینی سیاست به صورت جزمی آن در مجموع این است که باید بنیانهای فرهنگی هر نظام اجتماعی را بهطور جداگانه بررسی کرد و فرهنگ اقتدار خاص هر جامعه را تعریف کرد.
از زمانیکه امریکا مسألهی حقوق بشر را نه برای بشر که بهعنوان ابزاری در سیاست خارجی خود به کار گرفته است،از سوی حوزههای فرهنگی دیگر مثل کشورهای اسلامی یا شرق دور طرحهایی از حقوق بشر عرضه شده است که نشان میدهد.
Denys Cuch,La Nation de Culture dans les Sciences Sociales,Paris,La decouverte,1996,p."