Abstract:
در این مقاله به برخی از جاذبههای فکری و اعتقادی و رفتاری فردوسی و جنبههای هنری شاهنامه پرداخته شده است.عشق به جاودانگی ایران،شناخت قوم ایرانی و نیازها و آرزوهایشان،ستایش خداوند به عنوان خالق جان و خرد سرسپردگی به خاندان رسالت و امامت،تأکید بر شرافت انسانی،بیدار کردن حس ملیت ایرانی در مقابل بازگشت به عصیبت جاهلی حکومتهای بنی امیه و بنی عباس و ستایش احساس مشترک و شعور جمعی ایرانیان در پیوند با نیکی و برخورد با بدی از جملهء این جاذبههاست که با دقت و امانت در داستانهای شاهنامه نقل میشود.زبان ساده و صمیمی،توصیف کوتاه و با شکوه صحنهها و القای عواطف انسانی،تناسب اجزای کلام و ارتباط میان لفظ و موضوع،ابهام ذهنی،اغراق هنرمندانه برای ایجاد تناسب میان توصیف با موضوع حماسه و توان قهرمان و کاربرد استشهادی یا تأکیدی آیات و احادیث-که برای پرهیز از تعارض جاذبهها،صراحت را در کاربرد آنها مجاز نمیداند و بیهیچ اشاره خاصی از آن در میگذرد-از جملهء جلوههای هنری شاهنامهء فردوسی است.
Machine summary:
"از نظر او این افسانهها واقعیت است،واقعیتی رمزآلود و رازگونه: تو این را دروغ و فسانه مدان به یکسان روشن زمانه مدان از او هرچه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی برد (همان:ج 431/1-531) حتی بعضی رمزها را میشناساند: تو مر دیو را مردم بدشناس کسی کو ندارد ز یزدان سپاس هر آنکو گذشت از ره مردمی ز دیوان شمر مشمرش ز آدمی خرد گر بدین گفتهها ننگرد مگر نیک معنیش مینشنود گر او پهلوانی بود زورمند به باز و ستبر و به بالا بلند گوان خوان و اکوان دیوش مخوان ابر پهلوانی بگردان زبان (همان:ج 971/2-381) 5-دقت و امانت فردوسی در نقل داستانها،حفظ موضوعاها و در نظر گرفتن ساختار کلی حتی رعایت جزئیات حوادث وسواس عجیب دارد که گاه در سخن بازگو میکند: سر آوردم این رزم کاموس نیز دراز است و نفتاد از او یک پشیز گر از داستان یک سخن کم بدی روان مرا جای ماتم بدی امانت داری به او اجازه نمیدهد که در داستانها دخالت کند یا بخشهایی را حذف نماید ولی عدم علاقهء خود را به صورتی هنری اما صریح بیان میکند: گذشتیم از این سد اسکندری همه بهتری باد و نیک اختری سپاس از خداوند خورشید و ماه که رستم ز بوزر جمهرو ز شاه (همان:ج 4002/4) از مصداقهای دیگر،امانتداری و اعتقاد او آن است که حق دقیقی و فضل تقدم او را با ذکر اشعارش رعایت میکند و حتی به ابیات اندکش جاودانگی میبخشد.
قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسنت و مه گفت زه (همان:ج 791/4) و در اوج تأکید سخن آخر را میگوید تا شنونده و خواننده از لذت آگاهی از نتیجه،به معنی اصلی و رفع ایهام ذهنی نپردازد و جاذبهء لذت بخش کلام که کامش را شیرین کرده است او را از دریافت منطقی باز دارد: کشانی هم اندر زمان جان بداد تو گفتی که او خود ز مادر نزاد (همان:ج 791/4) وسیعترین هنر حماسهها اغراق و مبالغه است اما فردوسی چون برخی شاعران آسمان و ریسمان را به هم نمیبافد که شگفتیای آفریده باشد بلکه از اغراق برای ایجاد تناسب بین توصیف با موضوع حماسه و توان قهرمان مدد میگیرد و آن را با هنرهای دیگر درهم میآمیزد تا کلامش را دلنشین و گیرا کند."