"سرخوش* (به تصویر صفحه مراجعه شود) پس از مرگ من ز تو خواهم،ای پر گهرپور من، که چون بگذری بر سر گور من، مبادا که آندم جوانی کنی ،سرخاک من نوحه خوانی کنی.
به گنجوری گوهر پاک من، زنی بوسه بر دامن خاک من.
مبادا ز غم چهره درهم کنی سرای مرا خانهء غم کنی.
مبادا ز نا بخردی دم زنی ز کار جهان خانه بر هم زنی.
زبان برگشایی به نفرین و بد کنی آنچه دیوانگان را سزد.
نخواهم به مرگم شوی اشگریز که مرگست فرجام کار تو نیز.
نمرد آنکه هرگز به گیتی،کجاست؟ که خاکش خورد،آنچه از خاک خاست.
رهایی نیابی ز چنگ زمان، گر از سایه پلسازی و نردبان نخواهم بدین گفته دل خوش کنی که مرگ پدر را فرامش کنی.
جهان را به چشم خرد دیدن است به شاهین اندیشه سنجیدن است ز تو آنچه خواهم مدارا بود.
سر از خاک هرگز نیارم برون."