"ورزی* (به تصویر صفحه مراجعه شود) مرغ طوفان و طفل آشوب تا بسر سایهء آن سرو خرامان دارم، نه سر باغ و نه سودای گلستان دارم!
زندگی طی شد و جز وحشت کابوس نماند، آنچه در خاطر از این خواب پریشان دارم!
زندگی قصهء تلخی است که از آغازش، بسکه آزرده شدم،چشم بپایان دارم!
جای آسایش من بستر بیآرامی است، مرغ طوفانم و جا در دل طوفان دارم!"