Abstract:
تاریخ گواه بر آن است که اعتقاد عمومی،لا اقل تا قبل از دهه 70 یا حتی 80 میلادی،موافق با مداخله دولت در اقتصاد از طریق اعمال سیاستهای طرف تقاضا بوده است. در این بین،دیدگاههای مختلف موجود،تقریبا بدون استثنا بر محوریت منحنی معروف فیلیپس استوار بودهاند؛به این ترتیب که اگر منحنی فیلیپس از دیدگاه سیاستگذار با کشش ارزیابی میشد،سیاستهای اقتصادی طرف تقاضا میتوانست حاوی اثرات مطلوب بر رشد و تورم تلقی شود،اما در غیر این صورت، چنین عنوان میشد که سیاستهای طرف تقاضا تنها سطح عمومی قیمت را متأثر خواهد ساخت.
Machine summary:
"در حالت کلی،سیاستهای پولی و مالی با هدف تغییر در مقادیر تعادلی تولید و سطح عمومی قیمت در کوتاهمدت اعمال میشوند،لذا این پرسش برای سیاستگذار مطرح بوده است که بالاخره،چه بخشی از مخارج انجام شده تحت این عنوان،به اثرات تولیدی و چه بخشی از آنها تنها به اثرات قیمتی منجر خواهد شد؟در این رساله،این ضریب برای اقتصاد ایران در طول دوره 4731-8331،معادل 03 درصد برآورد شده است؛به این معنی که هریک درصد افزایش در تقاضای اسمی،تنها به افزایش تولیدی معادل 0/3 درصد منتهی شده و ما بقی به صورت افزایش در سطح عمومی قیمت نمود خواهد یافت.
از طرف دیگر،با استفاده از یک مدل پولی انتظارات عقلایی برای اقتصاد ایران،نشان داده شده است که سیاستهای پولی انبساطی،بهطور متوسط،دارای هیچگونه تأثیر مستقیم بر رشد اقتصادی کشور نبوده،بلکه خود بهطور غیر مستقیم با افزودن بر نرخ تورم در اقتصاد به تحدید توان تولیدی میانجامد."